قهوه تلخ
پارت ۶
به فکر انتقام بودم ولی الان نه بزار کاراشو بکنه منو خوابوند رو تخت اومد روم لبخند زدم کوک:سکسی گرل از این به بعد تو اتاق خودم میخوابی درمانمم ادامه میدی فهمیدی من:چشم کوک:او بیبیه خوبی شدی من:مگه معشوقت نیستم باید به حرف د د کوک:بگوو بگووو (مرد مرد 😂) من:ددیم گوش بدم یا اربابم کوک:تو منو روانی میکنی سکسی گرلم لبامو شکار کرد و....(بچه ها نمی تونم اسمات بزارم شرمنده گزارش میکنن و همینطور مدیر مسدود میکنه میخوام زحمت بکشم برا پیجم خودتون تصور کنید😔😂)زیر دلم درد میکرد برگشتم طرفش اون خوابید ولی چطور میتونست انقدر راحت بخوابه بدون عذاب وجدان ازت متنفرم فقط تو این چند ماه ادعا میکنم عاشق شدم توهم منو نشناختی و خوابیدم صبح با سنگینی سینم بیدار شدم چشمامو باز کردم دیدم سرشو رو سینم گذاشته مثل بچه ها که عروسکشونو بغل میکنن به صورتش که نور آفتاب بهش میخورد نگاه کردم خیلی کیوته نه چی دارم میگم من از اون متنفرم آره خواستم سرشو بردارم محکم گرفتم کوک:کجا خانوم کوچولو سرشو برداشت اومد روبه رو صورتم من:صبحونه نمیخوای مگه تو کوک:شما دست به هیچی نمیزنی خانومم بلند شد از روم رفت اونور کوک:میرم پایین لباس بپوش بیا رفت پایین منم لباس پوشیدم و رفتم پایین میز چیده شده بود خواستم بشینم کنارش کوک:کجا من:بشینم کوک:جات یه جایه خوبه به پاش اشاره کرد یزره بازشون کرد دستمو گرفت برد رو پاش نشوندم
به فکر انتقام بودم ولی الان نه بزار کاراشو بکنه منو خوابوند رو تخت اومد روم لبخند زدم کوک:سکسی گرل از این به بعد تو اتاق خودم میخوابی درمانمم ادامه میدی فهمیدی من:چشم کوک:او بیبیه خوبی شدی من:مگه معشوقت نیستم باید به حرف د د کوک:بگوو بگووو (مرد مرد 😂) من:ددیم گوش بدم یا اربابم کوک:تو منو روانی میکنی سکسی گرلم لبامو شکار کرد و....(بچه ها نمی تونم اسمات بزارم شرمنده گزارش میکنن و همینطور مدیر مسدود میکنه میخوام زحمت بکشم برا پیجم خودتون تصور کنید😔😂)زیر دلم درد میکرد برگشتم طرفش اون خوابید ولی چطور میتونست انقدر راحت بخوابه بدون عذاب وجدان ازت متنفرم فقط تو این چند ماه ادعا میکنم عاشق شدم توهم منو نشناختی و خوابیدم صبح با سنگینی سینم بیدار شدم چشمامو باز کردم دیدم سرشو رو سینم گذاشته مثل بچه ها که عروسکشونو بغل میکنن به صورتش که نور آفتاب بهش میخورد نگاه کردم خیلی کیوته نه چی دارم میگم من از اون متنفرم آره خواستم سرشو بردارم محکم گرفتم کوک:کجا خانوم کوچولو سرشو برداشت اومد روبه رو صورتم من:صبحونه نمیخوای مگه تو کوک:شما دست به هیچی نمیزنی خانومم بلند شد از روم رفت اونور کوک:میرم پایین لباس بپوش بیا رفت پایین منم لباس پوشیدم و رفتم پایین میز چیده شده بود خواستم بشینم کنارش کوک:کجا من:بشینم کوک:جات یه جایه خوبه به پاش اشاره کرد یزره بازشون کرد دستمو گرفت برد رو پاش نشوندم
۲۸.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.