قهوه تلخ
پارت ۵
از زبون خودم
چشمامو باز کردم تویه جایزه تاریک بود یکم دقت کردم دیدم بسته شدم من:هی من کجام کمک همون موقع یه صدایی اومد که آشنا بود بهتره زیادی حرف نزنی بیبی گرل اومد طرفم من:جونگ کوک جلوم زانو زد من:اومدی منو نجات بدی خنده ی مردونه و شیطانی کرد که چهار ستونه بدنمو لرزوند کوک:دخترک ساده لو من تو رو آوردم اینجا دخترک احمق من:عوضی همون موقع یه سیلی محکم بهم زد موهامو گرفت کوک:منو ببین هرزه جرعت نداری به من از گل نازک تر بگی یادم نرفته اون سیلی رو یادم نرفته حرفایه زنندت به من رو و عقب کشیدنت میکشمت من:خوب بکش آدمی که بگه میکشم یا میکشه یا فقط ادعاش میشه منو از چی میترسونی هان منو ساده رو ببین برا آدمی که زندگیش داغونه از مرگ حرف نزن بکشم کوک:هه فکر کردی خام میشم نه عروسکم تو مال منی از همون اول دست گذاشتم روت نمیکشمت از این به بعد برده و معشوقه منی مثل هرزه های قبلی فهمیدییییییی با داد گفت که چهارستون بدنم باز لرزید من:فهمیدم گریه میکردم از این زندگی گندی که داشتم متنفر بودم آخرش قراره منو بکشه دیگه پس چرا باید ازیت کنم میرم پیش مامان بابام موهامو ول کرد چند شب بود تو اون انباری کوفتی بودم غذا میخواستم آب میخواستم قلبم درد میکرد چرا که بلاخره در باز شد جونگ کوک بود با یه سینی غذا باز خوبه عداقل میفهمید گشنگی کشیدن چقدر سخته زانو زد جلوم تویه کاسه برنج بود یه تیکه نون و سوشی کوک:باید بخوری خودش بهم داد بعد آب داد سرمو گرفتم پایین دوتا دستاشو رو موهام کشید از خیسی و گرمیه لبام فهمیدم داره بوسم میکنه نفسم بالا نمیومد که جدا شد کوک:تو مال خودمی چه عاشقم باشی چی نباشی بغلم کرد بردم تو حموم(اینجارو کات میکنم چون زشته😔😂) یه لباس خوب تنم کرد ولی باز بود مشکی بود و توری که بدن نما بود خداروشکر سوتین بسته بودم موهامو خودش شونه کرد و خشک کرد به انتقام فکر میکردم
از زبون خودم
چشمامو باز کردم تویه جایزه تاریک بود یکم دقت کردم دیدم بسته شدم من:هی من کجام کمک همون موقع یه صدایی اومد که آشنا بود بهتره زیادی حرف نزنی بیبی گرل اومد طرفم من:جونگ کوک جلوم زانو زد من:اومدی منو نجات بدی خنده ی مردونه و شیطانی کرد که چهار ستونه بدنمو لرزوند کوک:دخترک ساده لو من تو رو آوردم اینجا دخترک احمق من:عوضی همون موقع یه سیلی محکم بهم زد موهامو گرفت کوک:منو ببین هرزه جرعت نداری به من از گل نازک تر بگی یادم نرفته اون سیلی رو یادم نرفته حرفایه زنندت به من رو و عقب کشیدنت میکشمت من:خوب بکش آدمی که بگه میکشم یا میکشه یا فقط ادعاش میشه منو از چی میترسونی هان منو ساده رو ببین برا آدمی که زندگیش داغونه از مرگ حرف نزن بکشم کوک:هه فکر کردی خام میشم نه عروسکم تو مال منی از همون اول دست گذاشتم روت نمیکشمت از این به بعد برده و معشوقه منی مثل هرزه های قبلی فهمیدییییییی با داد گفت که چهارستون بدنم باز لرزید من:فهمیدم گریه میکردم از این زندگی گندی که داشتم متنفر بودم آخرش قراره منو بکشه دیگه پس چرا باید ازیت کنم میرم پیش مامان بابام موهامو ول کرد چند شب بود تو اون انباری کوفتی بودم غذا میخواستم آب میخواستم قلبم درد میکرد چرا که بلاخره در باز شد جونگ کوک بود با یه سینی غذا باز خوبه عداقل میفهمید گشنگی کشیدن چقدر سخته زانو زد جلوم تویه کاسه برنج بود یه تیکه نون و سوشی کوک:باید بخوری خودش بهم داد بعد آب داد سرمو گرفتم پایین دوتا دستاشو رو موهام کشید از خیسی و گرمیه لبام فهمیدم داره بوسم میکنه نفسم بالا نمیومد که جدا شد کوک:تو مال خودمی چه عاشقم باشی چی نباشی بغلم کرد بردم تو حموم(اینجارو کات میکنم چون زشته😔😂) یه لباس خوب تنم کرد ولی باز بود مشکی بود و توری که بدن نما بود خداروشکر سوتین بسته بودم موهامو خودش شونه کرد و خشک کرد به انتقام فکر میکردم
۳۷.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.