pt22
غذاش آماده شد براش آوردن او دختر مشکوکه آورد این دیگه چه وضع لباسه اونم جلو جونگ کوک من غذا رو برش گذاشت خدمتکار:چیزی میل ندارید ارباب (با عشوه) خط سینش پیدا بود خودم دیدم چنگال رو انداخت زمین خم شد کوک:داری چه غلطی میکنی خدمتکار:ببخشید ارباب دستم خورد کوک:هواسان دستمو گرفت نشوندم رو پاش دختر همون طوری با حرص نگامون کرد و رفت من:من این دختره رو آخر میکشم چرا جلوت عشوه میریزه کوک:عشقم همه اونا هرزه ان واسه اینکه منو به خودشون جذب کنن من:هوم تو فقط کوکی خودمی با لحن کیوت کوک:ای جونم توهم مال خودمی چاپستیک رو برداشتم تویه کاسه برنج بود خودم بهش دادم خودمم باهاش خوردم من:باید یه روز خودم غذا درست کنم ببین برنجش کامل دم نکشیده کوک:ولی کار تو نیست من:دوست نداری دست پخت منو بخوری کوک:تو فکرش هستم من:نخیرم دوست نداری هوم رومو اونور کردم تا نگاش نکنم کوک:مثلا قهری من:چرا نباشم زدی تو ذوقم کوک:الهی من قربونت برم بیاحالا قهر نکن فردا خودت غذا درست کن من:واقعا کوک:اوهوم من:جیغ ممنون عشقم بوس بارونش کردم بعد تموم شدن غذا ها رفتم یکم تو قصر قدم زدم یه صدا شنیدم رفتم فال گوش وایستادم خدمتکار:به ارباب نزدیک میشم تا بکشمش و بعد شمارو ارباب این قصر میکنم ارباب سریع رفتم پایین پیش جونگ کوک تو حیاط بود من:جونگ کوک کوک:عزیزم رفتم پیشش نفس نفس میزدم کوک:چیشده عزیزم من:اون دختره که بهت گفتم ا الان داشت با یکی مخفیانه حرف میزد کوک:عشقم آروم باش من:اونا میخوان تو رو بکشن که یکی دیگه رو شاهزاده خوناشاما کنن کوک:تو مطمئنی من:آ آره خودم شنیدم رفتم بغلش کردم من:نمیزارم اتفاقی برات بیوفته اگه بیوفته خودمم باهات میمیرم کوک:همه کسم
۲۶.۳k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.