حکایتِ بازگشتِ اَشرف چهارچشم، پَری بُلنده،
حکایتِ بازگشتِ اَشرف چهارچشم، پَری بُلنده،
ثُریّا تُرکه، شَهلا آبادانی، مَهین بَچّه باز،
سیمین بی اِم وِ، پَری سیاه، مُژگان سوخته و ناهید سُلطان:
شهر نو در آتش میسوزد،
دَرهای ورودی خانه ها از جا کَنده شده،
کولرهای آبی اَرج را از پُشتِ بام ها به داخلِ کوچه ها انداخته اند،
لباس های زیرِ زنانه
به رنگ های صورتی، قرمز، زرشکی، پوست پیازی،
اناری، سبزِ یواش همه جا روی زمین و کفِ خیابان ریخته است...
کفشهای زنانه پاشنه دَه سانتی،
پانزده سانتی های برّاقِ قرمز رنگ،
تختهای فلزی و چوبی طرحِ لهستانی
و تُشکهایی که چند روزِ قبلش،
وقتِ سر خاراندن نداشتند
و شاهدِ هَم بستری و آغوش هِزاران زن و مرد بودند
و امروز در آتش خشم مردمی میسوختند
که دیگر فساد و فحشا را برنمیتابیدند ...
خانه "اشرف چهار چشم" یکی از آن خانهها بود
که در آتشِ خشم مردم در حال احتراق بود ...
روایت ها می گوید :
حتی در جریانِ خُرده حِساب های شخصی
با "خانم رییس" ها و روسپی ها،
تعدادی از این زنانِ شهر نو در این آتشسوزی ها کشته شدند...
مردانی که روسپیانِ مقدّسِ دیروزشان را،
امروز در قامتِ فاحشه های فریب خورده به چوبه دار می سپردند..
در اسطوره ها،
به پرنده ای افسانه ای اشاره شده،
که از میانِ خاکسترها و سوخته هایش،
دوباره جان می گیرد،
که یادمان می اندازد،
اشرف چهارچشم ها و پری بلنده ها، جاودانه هستند
و هر دوره تاریخی، دوباره تولیدشان می کند،
که سوزاندن و خاکستر کردنِ باغ،
به ریشه ها و بذرهای خاک، کاری نمی کند ...
و روسپیگری ایرانی،
در خفا، بزرگ شد و امروز،
با هزاران چشمِ وَق زده و دَریده،
با یک ژاکتِ زمستانی و ساعتِ مچی، به ما زُل زده است...
#فحشا
#سکس
#روسپیگری
ثُریّا تُرکه، شَهلا آبادانی، مَهین بَچّه باز،
سیمین بی اِم وِ، پَری سیاه، مُژگان سوخته و ناهید سُلطان:
شهر نو در آتش میسوزد،
دَرهای ورودی خانه ها از جا کَنده شده،
کولرهای آبی اَرج را از پُشتِ بام ها به داخلِ کوچه ها انداخته اند،
لباس های زیرِ زنانه
به رنگ های صورتی، قرمز، زرشکی، پوست پیازی،
اناری، سبزِ یواش همه جا روی زمین و کفِ خیابان ریخته است...
کفشهای زنانه پاشنه دَه سانتی،
پانزده سانتی های برّاقِ قرمز رنگ،
تختهای فلزی و چوبی طرحِ لهستانی
و تُشکهایی که چند روزِ قبلش،
وقتِ سر خاراندن نداشتند
و شاهدِ هَم بستری و آغوش هِزاران زن و مرد بودند
و امروز در آتش خشم مردمی میسوختند
که دیگر فساد و فحشا را برنمیتابیدند ...
خانه "اشرف چهار چشم" یکی از آن خانهها بود
که در آتشِ خشم مردم در حال احتراق بود ...
روایت ها می گوید :
حتی در جریانِ خُرده حِساب های شخصی
با "خانم رییس" ها و روسپی ها،
تعدادی از این زنانِ شهر نو در این آتشسوزی ها کشته شدند...
مردانی که روسپیانِ مقدّسِ دیروزشان را،
امروز در قامتِ فاحشه های فریب خورده به چوبه دار می سپردند..
در اسطوره ها،
به پرنده ای افسانه ای اشاره شده،
که از میانِ خاکسترها و سوخته هایش،
دوباره جان می گیرد،
که یادمان می اندازد،
اشرف چهارچشم ها و پری بلنده ها، جاودانه هستند
و هر دوره تاریخی، دوباره تولیدشان می کند،
که سوزاندن و خاکستر کردنِ باغ،
به ریشه ها و بذرهای خاک، کاری نمی کند ...
و روسپیگری ایرانی،
در خفا، بزرگ شد و امروز،
با هزاران چشمِ وَق زده و دَریده،
با یک ژاکتِ زمستانی و ساعتِ مچی، به ما زُل زده است...
#فحشا
#سکس
#روسپیگری
۳.۶k
۰۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.