پارت ۲ رمانم
پارت ۲ رمانم
از زبان شدو
(قبل از گفت حرف سونیک)یه مدتیه سونیک عجیبه هنوزم درکش نمیکنم خیلی پور انرژیه مثل یه بچه ۴ ساله اما بانمک
(زمان حال) صورتم باحرفی که سونیک زده بود سرخ شده بود دستمو گرفته بودو صورتشو نزدیک کرد خودم از کارش شوکه شدم ولی یه حس خیلی عجیب تو قلبم بود قلبم داشت آتیش میگرفت صورتش از قبل بانمک تر شده بود بعد با سرعت از اونجا رفت هنوز تو شک بودم چی شد چجوری شد جلوی دهنمو گرفته بودم آروم بلند شدمو رفتم هنوز دستم روی قلبمو رو دهنم بود ولی بعد به خودم امدمو رفتم دنبالش داخل کارگاه تیلز بود صداش کردم
شدو :سونیک یه لحضه بیا کارت دارم
سونیک :تو بیا
شدو: بیا کارت دارم! (با خشم )
سونیک :باش
امد و دستشو گرفتم بردم یه جای خلوت
شدو چی کار میکنی این چه حرکتی بود
داشت پایین رو نگاه میکرد سرشو بوسیدم ویه نوری از پشتم امد قبل از اینکه بفهمم چی شده داخلش کشیده شدم سونیک داد میزد شدو و اون دروازه بسته شد از بالا به روی زمین پرت شدم وبی حوش افتادم ووقتی به حوش اومدم چند نفر با لباس های دزد دریایی بالای سرم بودن چشام تار بود چشمامو مالیدم چی ناکلز ،امی ،تیلز،رژ خیلی شبیه بچه ها بودن اما توی این بعد چی کار میکردن و این بعد چجوری منو تو خودش کشید
ناکلز :تو کی هستی چی مخواهیی
شدو: من خودمم نمیدونم آنجا چی کار میکنم
بلند شدم دیدم توی کشتی روی آبیم
شدو :شما اینجا چی کار میکنین و سونیک کجاست
تیلز : سونیک کیه ؟
ناکلز : ما از اول تولد اینجا بودیم ونه تورو ونه سونیک که میگی رو نمیشناسیم
دشمنی یا دوست
بعد یه شمشیر روی سرم
ناکلز:بگو یا بمیر
شدو: اشتباه نکن یا همین الان شمشیرتو میاری پایین یا آخرین نفستو باید بکشی
ناکلز :حالا میبینیم کی آخرین نفسشون میکشه (نیش خند )
رژ : اگر میخواهید مبارزه کنید بیرون کشتی روی آب مبارزه کنید وگرنه کشتی رو نابود میکنید وکسی مایل به ترمیمش نیست
ناکلز : (نفس عمیق )باش اینم به یه جاببندید
شدو : بیا برو بابا منو دیگه کسی نمیتونه زندانی کنه فهمیدی من باهاتون تویه گروهم و کمکتون میکنم به شرتی که شما هم .....
پایان
از زبان شدو
(قبل از گفت حرف سونیک)یه مدتیه سونیک عجیبه هنوزم درکش نمیکنم خیلی پور انرژیه مثل یه بچه ۴ ساله اما بانمک
(زمان حال) صورتم باحرفی که سونیک زده بود سرخ شده بود دستمو گرفته بودو صورتشو نزدیک کرد خودم از کارش شوکه شدم ولی یه حس خیلی عجیب تو قلبم بود قلبم داشت آتیش میگرفت صورتش از قبل بانمک تر شده بود بعد با سرعت از اونجا رفت هنوز تو شک بودم چی شد چجوری شد جلوی دهنمو گرفته بودم آروم بلند شدمو رفتم هنوز دستم روی قلبمو رو دهنم بود ولی بعد به خودم امدمو رفتم دنبالش داخل کارگاه تیلز بود صداش کردم
شدو :سونیک یه لحضه بیا کارت دارم
سونیک :تو بیا
شدو: بیا کارت دارم! (با خشم )
سونیک :باش
امد و دستشو گرفتم بردم یه جای خلوت
شدو چی کار میکنی این چه حرکتی بود
داشت پایین رو نگاه میکرد سرشو بوسیدم ویه نوری از پشتم امد قبل از اینکه بفهمم چی شده داخلش کشیده شدم سونیک داد میزد شدو و اون دروازه بسته شد از بالا به روی زمین پرت شدم وبی حوش افتادم ووقتی به حوش اومدم چند نفر با لباس های دزد دریایی بالای سرم بودن چشام تار بود چشمامو مالیدم چی ناکلز ،امی ،تیلز،رژ خیلی شبیه بچه ها بودن اما توی این بعد چی کار میکردن و این بعد چجوری منو تو خودش کشید
ناکلز :تو کی هستی چی مخواهیی
شدو: من خودمم نمیدونم آنجا چی کار میکنم
بلند شدم دیدم توی کشتی روی آبیم
شدو :شما اینجا چی کار میکنین و سونیک کجاست
تیلز : سونیک کیه ؟
ناکلز : ما از اول تولد اینجا بودیم ونه تورو ونه سونیک که میگی رو نمیشناسیم
دشمنی یا دوست
بعد یه شمشیر روی سرم
ناکلز:بگو یا بمیر
شدو: اشتباه نکن یا همین الان شمشیرتو میاری پایین یا آخرین نفستو باید بکشی
ناکلز :حالا میبینیم کی آخرین نفسشون میکشه (نیش خند )
رژ : اگر میخواهید مبارزه کنید بیرون کشتی روی آب مبارزه کنید وگرنه کشتی رو نابود میکنید وکسی مایل به ترمیمش نیست
ناکلز : (نفس عمیق )باش اینم به یه جاببندید
شدو : بیا برو بابا منو دیگه کسی نمیتونه زندانی کنه فهمیدی من باهاتون تویه گروهم و کمکتون میکنم به شرتی که شما هم .....
پایان
۱۳۹
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.