پارت ۱ رمان بی تو هرگز از اسمش خوشم نمیاد درباره اسم نظر
پارت ۱ رمان بی تو هرگز از اسمش خوشم نمیاد درباره اسم نظر بدید 😘
از زبان سونیک
امروزم مثل همیشه اگمن رو شکست دادیم والان وقته استراحت اصلا نمیدونم چرا هر حالی میکنم شدو از ذهنم بیرون نمیره دیگه دارم روانی میشم *نفس عمیق*
باید برم ببینمش اینجوری نمیشه باید بهش بگم که دوسش دارم .... اما اگه رد کنم یا از یکی از دخترا خوشش بیاد چی واییییییییییی خدا
اصلا هی میخواد بشه من کار خودمو میکنم تهش رد میکنه دیگه *باسرعت به دنبال شدو میگشت* صبر کن ببینم اون شدو بود *برگشتن* اره خودشه
سونیک: سلم شدز چی کار میکنی
به یه جا زل زده بود واشک میریخت
سونیک :شدو حالت خوبه (با ترس)
شدو :ن ن نه
به جایی که داشت نگاه میکرد نگاه کردم از تعجب جام خشکم زده بود اون اون وقعا
ماریا بود شدو باسرعت رفت سمتش ولی تا امد بغلش کنه از ماریا رد شد
شدو :چ چی
اون یه تصویر بودولی خیلی واقعی خواستم بفهمم کار کی بوده ولی حتا ماریا هم رفته بود شدو زد زیر گریه رفتم بالای سرش وایسادم بعد نشسم پیشش و بغلش کرد سرشو نوازش کردم و اونم بغلم کرد بعد خودشو جمو جور کرد واشکاشو پاک کرد
سونیک :بهتری
شدو: بد نیستم
بلند شدم و دست شدو روهم گرفتمو بلند کردم با هم رفتیم جزیره رو دور زدیم وروی نوک ی تپه ی بلند نشستیم
سونیک :شدو راستش خیلی وقته میخوام بهت یه چیزی بگم راستش من
شدو :منم بعد از گفتنت میخوام یه چیزی بگم
سونیک:باش *بالهنی مسترب* من خوب راستش (صورتم از خجالت کامل سرخ شده بود )یه مدت که خوب . من دوست دارم شدو *باداد* شدو تو یه کاری کردی که منو جذب خودت کردی
چشمامو باز کردم شدو باصورتی متعجب و سرخ جلوم بود
شدو : خوب م من هم میخواستم بگم که منم دوست دارم
بعد دستشو محکم گرفتم جوری که انگار هیچ وقت قرار نیست ولش کنم بعد همو (سانسور کردیم)
نویسنده : من👆سانسور کردم چون شاید ویس گون گذارش یاهمچین چیزی کنه نمیدانم ولشکنین راستی برای پارت ۱ بسه و مشترک مورد نظر در حال خواب است و الان ساعت ۴:۵۰ صبحه بای بای
از زبان سونیک
امروزم مثل همیشه اگمن رو شکست دادیم والان وقته استراحت اصلا نمیدونم چرا هر حالی میکنم شدو از ذهنم بیرون نمیره دیگه دارم روانی میشم *نفس عمیق*
باید برم ببینمش اینجوری نمیشه باید بهش بگم که دوسش دارم .... اما اگه رد کنم یا از یکی از دخترا خوشش بیاد چی واییییییییییی خدا
اصلا هی میخواد بشه من کار خودمو میکنم تهش رد میکنه دیگه *باسرعت به دنبال شدو میگشت* صبر کن ببینم اون شدو بود *برگشتن* اره خودشه
سونیک: سلم شدز چی کار میکنی
به یه جا زل زده بود واشک میریخت
سونیک :شدو حالت خوبه (با ترس)
شدو :ن ن نه
به جایی که داشت نگاه میکرد نگاه کردم از تعجب جام خشکم زده بود اون اون وقعا
ماریا بود شدو باسرعت رفت سمتش ولی تا امد بغلش کنه از ماریا رد شد
شدو :چ چی
اون یه تصویر بودولی خیلی واقعی خواستم بفهمم کار کی بوده ولی حتا ماریا هم رفته بود شدو زد زیر گریه رفتم بالای سرش وایسادم بعد نشسم پیشش و بغلش کرد سرشو نوازش کردم و اونم بغلم کرد بعد خودشو جمو جور کرد واشکاشو پاک کرد
سونیک :بهتری
شدو: بد نیستم
بلند شدم و دست شدو روهم گرفتمو بلند کردم با هم رفتیم جزیره رو دور زدیم وروی نوک ی تپه ی بلند نشستیم
سونیک :شدو راستش خیلی وقته میخوام بهت یه چیزی بگم راستش من
شدو :منم بعد از گفتنت میخوام یه چیزی بگم
سونیک:باش *بالهنی مسترب* من خوب راستش (صورتم از خجالت کامل سرخ شده بود )یه مدت که خوب . من دوست دارم شدو *باداد* شدو تو یه کاری کردی که منو جذب خودت کردی
چشمامو باز کردم شدو باصورتی متعجب و سرخ جلوم بود
شدو : خوب م من هم میخواستم بگم که منم دوست دارم
بعد دستشو محکم گرفتم جوری که انگار هیچ وقت قرار نیست ولش کنم بعد همو (سانسور کردیم)
نویسنده : من👆سانسور کردم چون شاید ویس گون گذارش یاهمچین چیزی کنه نمیدانم ولشکنین راستی برای پارت ۱ بسه و مشترک مورد نظر در حال خواب است و الان ساعت ۴:۵۰ صبحه بای بای
۱۰۷
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.