یک لحظه قدم شبیه آهو برداشت

یک لحظه قَدَم شبیهِ آهو برداشت

این شد که تمامِ پیکرم مو برداشت

تردید نداشت عاشقم، با این حال

او قلبِ مرا به شرطِ چاقو برداشت...
دیدگاه ها (۱)

نشد یک لحظه از یادت جدا دل،، زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل،، ز ...

یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم ساقی نظر انداخت به میخانه ن...

چشمانت انقلابی پنهان دارد.اما صدایت کودتاستمانده ام دل را به...

دلت خــــرسندلبت گلخانه ی لــــبخندو چشم روشنت آرام چون دریـ...

علی راکی

بعضی از آدمها آنقدر برایم عزیزندکه در شاهرگ احساسم می‌جوشند ...

**شناگرها، رقصندگان ابدیت در لحظه هستند.**هر ضربه دست و هر ض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط