بلک روز Part 7
بلک روز Part 7
پایان فلش بک زمان حال :
رزی
یادمه دوره دبیرستان اذیت کردن جیمین کار هرروزم شده بود،هروز با یه روش جدید سر به سرش میزاشتم .
برام خیلی جالب بود انگار جیمین اصلا براش مهم نبود که اذیتش میکردم حتی جوابمم نمیداد یا سعی نمی کرد انتقام بگیره فقط مثل احمقا بهم زول میزد یا تِه تِه اعصبانیتش یه اغم بود
جیمین انتظار دیدنتو نداشتم پارک رزان ...
با صداش به خودم اومدم .
تک سورفه ای زدم ، سرمو با غرور بالا گرفتم و پامو روی اونیکی پام انداختم ، یه جورایی خواستم ژست خفن به خودم بگیرم
_ به به پارک جیمین ، چقدر بزرگ شدی تو بچه جون ...
پوزخند عصبی زد ومو هاشو بالا داد
_ ولی از حق نگذریم جذاب شدیا
چشماشو ریز کرد .
داری موخمو میزنی ؟؟
_ من ؟!! موخ تو؟ هه گومشو بابا...
پوزخند به اغم وحشتناکی تبدیل شد یه جورایی باعث شد ته دلم خالی شه تا حالا همچین اخمی ازش ندیده بودم .
جیمین پولا...
واسه چند ثانیه دست و پامو کم کردم .
_ هان؟چی؟!!!
گیچی ؟ میگم پولا رو رد کن بیاد ما اومدیم معامله کنیم نه چیز دیگه ای .
تازه یادم اومد که وسط معامله ایم دوباره ژست گنگمو گرفتم و یه بشکن زدم ، جک ساک پولا رو روی میز گذاشت.
کامله؟ !
_ حتی یه دلارشم کم نیست ...
یکی از بادیگارداش سمت ساکا اومد و برشون داشت ، جیمین از جاش بلند شد و به یکی از بادیگارداش اشاره کرد
میتونید دست به کار شید....
بعدش سمت من برگشت.
از معامله باهاتون خوشحال شدم رزی یا بهتر بگم پارک چهیونگ ...
پوزخند طولانی زد ، و دستاشو داخل جیبش کرد واز اتاق بیرون زد .
دستمو رویه پیشونیم گذاشتم ...
_ وای این چی پود سر صبح دیدم ، جیمین ؟ مافیا؟!
وادفاک....
از جام بلند شدم زدم بیرون .
بعد از تحویل کامل بار به خونه برگشتم...
تمام مدت فکرم درگیر بود باور نمیکردم اون کسی که صبح دیدم پارک جیمین بوده ، چقدر عوض شده بود هیکلی تر شده بود قدش بلند تر شده بود...
وای خدایا پوزخندش چقدر جذاب بود اصلا انتظار دیدنش رو نداشتم .
انقدر بهش فکر کردم که چشمام رفته رفته سنگین شد و به خواب رفتم....
پایان فلش بک زمان حال :
رزی
یادمه دوره دبیرستان اذیت کردن جیمین کار هرروزم شده بود،هروز با یه روش جدید سر به سرش میزاشتم .
برام خیلی جالب بود انگار جیمین اصلا براش مهم نبود که اذیتش میکردم حتی جوابمم نمیداد یا سعی نمی کرد انتقام بگیره فقط مثل احمقا بهم زول میزد یا تِه تِه اعصبانیتش یه اغم بود
جیمین انتظار دیدنتو نداشتم پارک رزان ...
با صداش به خودم اومدم .
تک سورفه ای زدم ، سرمو با غرور بالا گرفتم و پامو روی اونیکی پام انداختم ، یه جورایی خواستم ژست خفن به خودم بگیرم
_ به به پارک جیمین ، چقدر بزرگ شدی تو بچه جون ...
پوزخند عصبی زد ومو هاشو بالا داد
_ ولی از حق نگذریم جذاب شدیا
چشماشو ریز کرد .
داری موخمو میزنی ؟؟
_ من ؟!! موخ تو؟ هه گومشو بابا...
پوزخند به اغم وحشتناکی تبدیل شد یه جورایی باعث شد ته دلم خالی شه تا حالا همچین اخمی ازش ندیده بودم .
جیمین پولا...
واسه چند ثانیه دست و پامو کم کردم .
_ هان؟چی؟!!!
گیچی ؟ میگم پولا رو رد کن بیاد ما اومدیم معامله کنیم نه چیز دیگه ای .
تازه یادم اومد که وسط معامله ایم دوباره ژست گنگمو گرفتم و یه بشکن زدم ، جک ساک پولا رو روی میز گذاشت.
کامله؟ !
_ حتی یه دلارشم کم نیست ...
یکی از بادیگارداش سمت ساکا اومد و برشون داشت ، جیمین از جاش بلند شد و به یکی از بادیگارداش اشاره کرد
میتونید دست به کار شید....
بعدش سمت من برگشت.
از معامله باهاتون خوشحال شدم رزی یا بهتر بگم پارک چهیونگ ...
پوزخند طولانی زد ، و دستاشو داخل جیبش کرد واز اتاق بیرون زد .
دستمو رویه پیشونیم گذاشتم ...
_ وای این چی پود سر صبح دیدم ، جیمین ؟ مافیا؟!
وادفاک....
از جام بلند شدم زدم بیرون .
بعد از تحویل کامل بار به خونه برگشتم...
تمام مدت فکرم درگیر بود باور نمیکردم اون کسی که صبح دیدم پارک جیمین بوده ، چقدر عوض شده بود هیکلی تر شده بود قدش بلند تر شده بود...
وای خدایا پوزخندش چقدر جذاب بود اصلا انتظار دیدنش رو نداشتم .
انقدر بهش فکر کردم که چشمام رفته رفته سنگین شد و به خواب رفتم....
۲.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.