اکیپ ۵ نفره پارت ۸
#عمر
داشتم طراحی انجام میدادم که یهو سوسن گفت:عمر چقدر خوشگل کشیدی!
عمر#عااا....شوخی میکنی دیگه؟
سوسن:یوک ندن سوریسون/نه برای چه میپرسی؟
تعجب کردم و گفتم:آخه تو با من دشمنی و از این حرفا...اونم گفت:آخه ....عمر راستش من طراحی بلد نیستم فکر کردم بدون تمرین می تونم انجامش بدم...اما خیلی علاقه به یادگیری دارم
عمر:ببین اگه می خوای...اگه می خوای بهم بگو بهت یاد بدم...
اولش سوسن موافقت نکرد..
#سوسن
اولش موافق نبودم اما
سوسن:باشه ..باشه
عمر از سر جاش بلند شد یه کاغذ بهم داد پشت سرم وایستاد و گفت:بیا شروع کنیم....میتونیم اسم گروهمون رو طراحی کنیم...اسمش سوسعم هست..
یه صدایی شنیدم فهمیدم که
لیلا:حتی اسم هم انتخاب کردننن..تولگااا(آروم)
تولگا: الله الله ها بوشور کزم/خدایا خدایااا ول کن بابا دختر
معلوم بود لیلا داره از درون میسوزه....بیخیال عمر بهم نزدیک تر شد میتونستم نفس هاش رو حس کنم..دستش رو گذاشت توی دستم با کمکش یکم از طراحی رو کشیدم..
#آیبیکه
بچه ها داشتن کلمه انتخاب میکردن که من و برک چشمون افتاد به عمر و سوسن...نمد که داشتن چی کار میکردن اما من و برک با تعجب به هم نگاه کردیم...یهو گفتم استاد رو نگاه کن برک..استاد داشت یه جور مرموزانه ای می خندید(استاد میزش سمت نیمکت های سمت راست بود)
باهم یهو خندیدیم و داشتیم از خنده میمردیم...
#سوسن
یهو به عمر گفتم عمر ول کن بیخیال البته با لحن عصبی
عمر:چته...دختر خوبی؟
بهش گفتم:خوبم اما خجالت میکشم...
بهم خندید و گفت از کی تا حلا شما خجالت میکشین سوسن خانم؟!
یهو با هم زدیم زیر خنده و عمر از پشت بغلم کرد و تو گوشم با خنده گفت:تموم شد خانم خانوما
باورم نمیشد چقدر خوشگل شده بود
عمر دیگه رفت سر جاش نشست
عمر:بنظرت چه رنگی به من میاد؟
سوسن:طلایی یا خاکستری
عمر: به تو هم سرخابی و آبی میاد..
پس رنگ هامون شد سرخابی و آبی و طلایی و خاکستری
(یه سوال طراحی ها رو رنگ میکنن؟ آخه همینجوری خواستم بگم مثلا رنگش هم میکنن)
سوسن:اوکی
بعد رنگش کردم و درست موقعی که کاراش تموم شد زنگ خورد اما زنگ بیرون طعطیل شدن کالج بودن...همه تعجب کردیم و استاد گفت امروز یه زنگ داشتین به خاطر نبون مسئول های کالج
با خوشحالی وسایلمون رو جمع کردیم و خواستیم بریم که استاد به من و عمر گفت: دم در کلاس وایستید کارتون دارم.........ادامه دارد..
#یازگی #آسیه #اونور #دوروک #آسدور #لیزگه #سوسن #ییعیت #عمر #سوسعم #ملیس #آیبیکه #رجب #برک #آیبر #ایلول #یاسمین #برکعلی #تولگا #یاستول #نیلسو #تولجم #جیهان #اوعلجان #خواهران_و_برادرانم #سریال #سریال_ترکیه_ای یعنی لیاقت یه لایک نداره زیبا💫🫂بایی🤌🏻🇹🇷
داشتم طراحی انجام میدادم که یهو سوسن گفت:عمر چقدر خوشگل کشیدی!
عمر#عااا....شوخی میکنی دیگه؟
سوسن:یوک ندن سوریسون/نه برای چه میپرسی؟
تعجب کردم و گفتم:آخه تو با من دشمنی و از این حرفا...اونم گفت:آخه ....عمر راستش من طراحی بلد نیستم فکر کردم بدون تمرین می تونم انجامش بدم...اما خیلی علاقه به یادگیری دارم
عمر:ببین اگه می خوای...اگه می خوای بهم بگو بهت یاد بدم...
اولش سوسن موافقت نکرد..
#سوسن
اولش موافق نبودم اما
سوسن:باشه ..باشه
عمر از سر جاش بلند شد یه کاغذ بهم داد پشت سرم وایستاد و گفت:بیا شروع کنیم....میتونیم اسم گروهمون رو طراحی کنیم...اسمش سوسعم هست..
یه صدایی شنیدم فهمیدم که
لیلا:حتی اسم هم انتخاب کردننن..تولگااا(آروم)
تولگا: الله الله ها بوشور کزم/خدایا خدایااا ول کن بابا دختر
معلوم بود لیلا داره از درون میسوزه....بیخیال عمر بهم نزدیک تر شد میتونستم نفس هاش رو حس کنم..دستش رو گذاشت توی دستم با کمکش یکم از طراحی رو کشیدم..
#آیبیکه
بچه ها داشتن کلمه انتخاب میکردن که من و برک چشمون افتاد به عمر و سوسن...نمد که داشتن چی کار میکردن اما من و برک با تعجب به هم نگاه کردیم...یهو گفتم استاد رو نگاه کن برک..استاد داشت یه جور مرموزانه ای می خندید(استاد میزش سمت نیمکت های سمت راست بود)
باهم یهو خندیدیم و داشتیم از خنده میمردیم...
#سوسن
یهو به عمر گفتم عمر ول کن بیخیال البته با لحن عصبی
عمر:چته...دختر خوبی؟
بهش گفتم:خوبم اما خجالت میکشم...
بهم خندید و گفت از کی تا حلا شما خجالت میکشین سوسن خانم؟!
یهو با هم زدیم زیر خنده و عمر از پشت بغلم کرد و تو گوشم با خنده گفت:تموم شد خانم خانوما
باورم نمیشد چقدر خوشگل شده بود
عمر دیگه رفت سر جاش نشست
عمر:بنظرت چه رنگی به من میاد؟
سوسن:طلایی یا خاکستری
عمر: به تو هم سرخابی و آبی میاد..
پس رنگ هامون شد سرخابی و آبی و طلایی و خاکستری
(یه سوال طراحی ها رو رنگ میکنن؟ آخه همینجوری خواستم بگم مثلا رنگش هم میکنن)
سوسن:اوکی
بعد رنگش کردم و درست موقعی که کاراش تموم شد زنگ خورد اما زنگ بیرون طعطیل شدن کالج بودن...همه تعجب کردیم و استاد گفت امروز یه زنگ داشتین به خاطر نبون مسئول های کالج
با خوشحالی وسایلمون رو جمع کردیم و خواستیم بریم که استاد به من و عمر گفت: دم در کلاس وایستید کارتون دارم.........ادامه دارد..
#یازگی #آسیه #اونور #دوروک #آسدور #لیزگه #سوسن #ییعیت #عمر #سوسعم #ملیس #آیبیکه #رجب #برک #آیبر #ایلول #یاسمین #برکعلی #تولگا #یاستول #نیلسو #تولجم #جیهان #اوعلجان #خواهران_و_برادرانم #سریال #سریال_ترکیه_ای یعنی لیاقت یه لایک نداره زیبا💫🫂بایی🤌🏻🇹🇷
۲.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.