اکیپ ۵ نفره پارت ۶
#جمیله
صبح دل انگیزمون رو با کالج آتامان شروع کردیم..
آیبیکه:بریم دیگه خیلی دیره🥲
جمیله:بریم
رفتیم کالج آتامان معلوم بود که خانواده ی سه نفره ی آیبیکه رفتن مسافرت و همه ی پسرا یکم کسل بودن... حال کردم🤣
(عزیزان شما چه جور جانوری هستید ایجوری یا نگران میشید یا حال میکنین😶)
خب دیگه زنگ خورد و رفتیم بالا...برخلاف چیزی که فکر میکردم صبح خوبی نبود...انگار حال بد پسرا روی ما هم تاثیر گذاشته بود..
(ای بابا)
کلاس که تموم شد اصلا حال به خونه رفتنم نداشتیم..
#آیبیکه
اصلا حوصله ی خونه رفتن نداشتم دلم می خواست روی زمین دراز بکشم اما انگار که پسرا دست از رو مخ بازیشون برداشته بودن...خلاصه بگذریم
عمر بهم گفت: من و آسیه توی خونه ی شماییم که یه وقت دزد نیاد اگه دلت خواست میتونی بیای خونتون رو ببینی
آیبیکه:فعلا باید امروز وسایلام رو جمع کنم فردا میام...
عمر و آسیه:باشه پس فعلا
من بهشون گفتم خدافظ و رفتیم پرورشگاه...تا رسیدیم به پرورشگاه همه به تشک هامون هجوم اوردیم و تا موقع ی شام خوابیدیم🙃
بعد که موقع ی شام بودیم خاله ایلول صدامون کرد و گفت بیاین شام..
همگی باهم رفتیم پایین واسه ی شام که خاله ایلول گفت:بچه ها بیاید کنارم بشینید یه خبر دارم واستون
ما هم رفتیم نشستیم بغلش
ایلول:مدیر اینجا یعنی لیلا خانم داره از اینجا میره و مدیریت اینجا رو داده به منننن🥺
ما همگی خیلی خوشحال شدیم و اون گفت که:یکی از اقوام خیلی بیشعور مامانم داره میمیره و قراره چند میلیون لیر به من برسه که چون شما خیلی هم بهم کمک کردید و هم تونستین برین کالج آتامان می خوام باهاتون این پولا رو تقسیم کنم..
ما همگی با بُهت داشتیم بهش نگاه میکردیم چون اصلا باورمون نمیشدددد😬😑
خلاصه شام تموم شد و رفتیم بالا توی اتاقمون
لیدیا:شنیدید خاله ایلول چی گفت؟!🙃
این عالیععه😍
ما هم چهار نفری گفتیم:عالی چیه معرکه است🥳🤯.......ادامه دارد...
بچه ها تورو جون هرکی دوست دارید توروخدا حمایت کنید توروخدا لایک کنید که یکم انرژی بگیرم🥲🫂 عشقولی های منید پاستیلامممممم🤌🏻💫🧋🍥
#یازگی #آسیه #اونور #دوروک #آسدور #لیزگه #سوسن #ییعیت #عمر #سوسعم #ملیس #آیبیکه #رجب #برک #آیبر #ایلول #یاسمین #برکعلی #تولگا #یاستول #نیلسو #جمیله #تولجم #جیهان #اوعلجان #خواهران_و_برادرانم #سریال #سریال_ترکیه_ای بایییی🤌🏻🇹🇷
صبح دل انگیزمون رو با کالج آتامان شروع کردیم..
آیبیکه:بریم دیگه خیلی دیره🥲
جمیله:بریم
رفتیم کالج آتامان معلوم بود که خانواده ی سه نفره ی آیبیکه رفتن مسافرت و همه ی پسرا یکم کسل بودن... حال کردم🤣
(عزیزان شما چه جور جانوری هستید ایجوری یا نگران میشید یا حال میکنین😶)
خب دیگه زنگ خورد و رفتیم بالا...برخلاف چیزی که فکر میکردم صبح خوبی نبود...انگار حال بد پسرا روی ما هم تاثیر گذاشته بود..
(ای بابا)
کلاس که تموم شد اصلا حال به خونه رفتنم نداشتیم..
#آیبیکه
اصلا حوصله ی خونه رفتن نداشتم دلم می خواست روی زمین دراز بکشم اما انگار که پسرا دست از رو مخ بازیشون برداشته بودن...خلاصه بگذریم
عمر بهم گفت: من و آسیه توی خونه ی شماییم که یه وقت دزد نیاد اگه دلت خواست میتونی بیای خونتون رو ببینی
آیبیکه:فعلا باید امروز وسایلام رو جمع کنم فردا میام...
عمر و آسیه:باشه پس فعلا
من بهشون گفتم خدافظ و رفتیم پرورشگاه...تا رسیدیم به پرورشگاه همه به تشک هامون هجوم اوردیم و تا موقع ی شام خوابیدیم🙃
بعد که موقع ی شام بودیم خاله ایلول صدامون کرد و گفت بیاین شام..
همگی باهم رفتیم پایین واسه ی شام که خاله ایلول گفت:بچه ها بیاید کنارم بشینید یه خبر دارم واستون
ما هم رفتیم نشستیم بغلش
ایلول:مدیر اینجا یعنی لیلا خانم داره از اینجا میره و مدیریت اینجا رو داده به منننن🥺
ما همگی خیلی خوشحال شدیم و اون گفت که:یکی از اقوام خیلی بیشعور مامانم داره میمیره و قراره چند میلیون لیر به من برسه که چون شما خیلی هم بهم کمک کردید و هم تونستین برین کالج آتامان می خوام باهاتون این پولا رو تقسیم کنم..
ما همگی با بُهت داشتیم بهش نگاه میکردیم چون اصلا باورمون نمیشدددد😬😑
خلاصه شام تموم شد و رفتیم بالا توی اتاقمون
لیدیا:شنیدید خاله ایلول چی گفت؟!🙃
این عالیععه😍
ما هم چهار نفری گفتیم:عالی چیه معرکه است🥳🤯.......ادامه دارد...
بچه ها تورو جون هرکی دوست دارید توروخدا حمایت کنید توروخدا لایک کنید که یکم انرژی بگیرم🥲🫂 عشقولی های منید پاستیلامممممم🤌🏻💫🧋🍥
#یازگی #آسیه #اونور #دوروک #آسدور #لیزگه #سوسن #ییعیت #عمر #سوسعم #ملیس #آیبیکه #رجب #برک #آیبر #ایلول #یاسمین #برکعلی #تولگا #یاستول #نیلسو #جمیله #تولجم #جیهان #اوعلجان #خواهران_و_برادرانم #سریال #سریال_ترکیه_ای بایییی🤌🏻🇹🇷
۲.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.