باران خونp30 s2
{پرش به فردا صبح}
ویو نامجون
ساعت 9 صبح بود... تا ساعت 12 قدرت های جونگهو خودشونو نشون میدادن ا/ت رو بیدار کردم و با هم رفتیم همه چییز رو چک کردیم و کادو هارو به همراه کیک چیدیدم روی میز
ساعت های 10 بود که
ا/ت رفت تا جونگهو رو بیدار کنه و من هم یک تماس تلفنی داشتم برای همین رفتم توی تراس تا جوابشو بدم
--------------------------------------------------------------------
ویو ا/ت
رفتم تا جونگهو رو بیدار کنم
تکونش دادم
ا/ت: پسرم، پسر قشنگم...بیدار شو صبح شده
هیچ واکنشی نشون نداد
نگرانش شدم
بیشتر تکونش دادم هما تکون نخورد که یهو کانگ جون پشت سرم ظاهر شد
بعد از دوسال...
کانگ جون: فکر کنم جوری که گفتم مراقبم نبودی
ا/ت: چی؟ چی داری میگی تو؟{بغض}
کانگ جون: گفته بودم اسمم کانگ جون نیست...و فکر کنم متوجه شدی من کی هستم
ا/ت: جونگهو!!؟؟
جونگهو: اره مامان، درسته من جونگهوی ایندم و اون دختره تو عکس هم خواهر کوچیک ترم یون جونگ بود
تو خیلی باهوشی مامان ولی نتونستی طوری که بهت گفتم اینده ی تازه ای بسازی
ا/ت: چی داری میگی تو ؟{جیغ}
جونگهو: ببین مامان حونگهو توی اینده من هستم ولی من هم توی دنیای واقعی نیستم و از دنیای مردگان میام تا بتونم خودمو نجات بدم ولی این اخرین بار بود...تارخ پس از این دیگه تکرار نمیشه
ا/ت:حرف دهنتو میفهمی؟ از کلماتت استفده کن من هیچی نمیفهمم{جیغ}
ویو نامجون
صدای جیغ های ا/ت رو شنیدم
فکر کردم جشن رو بدون من شروع کردم رای همین تلفن رو سریغ قطغ کردم و رفتم تو اتاق پذیرایی ولی نبودن
صدای جیغ های وحشتناک ا/ت از اتاق جونگهو میومد
سریع رفتم اونجا و دیدم که....
اون حرومزاده؟
ا/ت: نامجون جونگهو تکون نمی خوره ... نامجون کمکم کن{گریه}
جونگهو: مامان گریه نکن...شاید بتونم برگردم...توی اینده
ا/ت: تو پسر من نیستی ...پسر من اینجاست، روی تختشه ، اون خوابیده{گریه}
نامجون:{هول شده و فقط به کانگ جون یا همون جونگهوی اینده نگاه میکنه}
جونگهو: مامان گریه نکن{بغلش میکنه}
ا/ت:پسرمو بهم برگردون کانگ جون...
نامجون: چی دارین میگین واسه خودتون{بغض شو قورت میده}
جونگهو: لطفا ازتون خواهش میکنم هول نکنین این یک چیز عادیه سیع میکنم برشگردونم
نامجون: نمیتونی ، وعده الکی نده{سرشو میندازه پایین}
جونگهو: ولی اخه بابا
نامجون: بابا و زهر مار به نظرت میتونم باور کنم تو پسرمی؟
جونگهو: شاید از مامان بزرگ تر باشم ولی از تو کوچیک ترم بعدشم اینجا رو نگاه...این همون گردنبندیه که وقتی به دنیا اومدم به گهوارم اویزون کردی
نامجون: تو که گمش کرده بودی اونم وقتی که 2 سالت بود
جونگهو: درسته ولی وقتی دو ساالم بود تو نبودی ، من اونو چند شب پیش پیداش کردم...توی پالتوی مامان
درست 3 روز پیش
جونگهو کوچلو رو نگاه کن...گردنبند تو مشتشه
ا/ت: جونگهو... بیدار شو پسرم
جونگهو: تلاش نکن مامان
ا/ت: تو نمیتونی به من بگی چی کار کنم چیکار نکن فههمیدی؟{میاد جلو و یقه لباس جونگهوی اینده رو میگیره}
نامجون: {میره سمت جونگهوی کوچیک تا نبضشو بگیره}
جونگهو: هنوزم باور نداری؟ نه؟ چرا زنگ نمیزنی از سونگمین بپرسی {گوشیشو درمیاره تا به ا/ت یک چیزی رو نشون بده، یک عکس}
ا/ت: تو همه حرفات با مدرکه، مدرکارو ثابت کن
اسلاید دو گردنبند جونگهو و سه هم عکسی که نشون داد به ا/ت
پارت بعدی اخریه
...
ویو نامجون
ساعت 9 صبح بود... تا ساعت 12 قدرت های جونگهو خودشونو نشون میدادن ا/ت رو بیدار کردم و با هم رفتیم همه چییز رو چک کردیم و کادو هارو به همراه کیک چیدیدم روی میز
ساعت های 10 بود که
ا/ت رفت تا جونگهو رو بیدار کنه و من هم یک تماس تلفنی داشتم برای همین رفتم توی تراس تا جوابشو بدم
--------------------------------------------------------------------
ویو ا/ت
رفتم تا جونگهو رو بیدار کنم
تکونش دادم
ا/ت: پسرم، پسر قشنگم...بیدار شو صبح شده
هیچ واکنشی نشون نداد
نگرانش شدم
بیشتر تکونش دادم هما تکون نخورد که یهو کانگ جون پشت سرم ظاهر شد
بعد از دوسال...
کانگ جون: فکر کنم جوری که گفتم مراقبم نبودی
ا/ت: چی؟ چی داری میگی تو؟{بغض}
کانگ جون: گفته بودم اسمم کانگ جون نیست...و فکر کنم متوجه شدی من کی هستم
ا/ت: جونگهو!!؟؟
جونگهو: اره مامان، درسته من جونگهوی ایندم و اون دختره تو عکس هم خواهر کوچیک ترم یون جونگ بود
تو خیلی باهوشی مامان ولی نتونستی طوری که بهت گفتم اینده ی تازه ای بسازی
ا/ت: چی داری میگی تو ؟{جیغ}
جونگهو: ببین مامان حونگهو توی اینده من هستم ولی من هم توی دنیای واقعی نیستم و از دنیای مردگان میام تا بتونم خودمو نجات بدم ولی این اخرین بار بود...تارخ پس از این دیگه تکرار نمیشه
ا/ت:حرف دهنتو میفهمی؟ از کلماتت استفده کن من هیچی نمیفهمم{جیغ}
ویو نامجون
صدای جیغ های ا/ت رو شنیدم
فکر کردم جشن رو بدون من شروع کردم رای همین تلفن رو سریغ قطغ کردم و رفتم تو اتاق پذیرایی ولی نبودن
صدای جیغ های وحشتناک ا/ت از اتاق جونگهو میومد
سریع رفتم اونجا و دیدم که....
اون حرومزاده؟
ا/ت: نامجون جونگهو تکون نمی خوره ... نامجون کمکم کن{گریه}
جونگهو: مامان گریه نکن...شاید بتونم برگردم...توی اینده
ا/ت: تو پسر من نیستی ...پسر من اینجاست، روی تختشه ، اون خوابیده{گریه}
نامجون:{هول شده و فقط به کانگ جون یا همون جونگهوی اینده نگاه میکنه}
جونگهو: مامان گریه نکن{بغلش میکنه}
ا/ت:پسرمو بهم برگردون کانگ جون...
نامجون: چی دارین میگین واسه خودتون{بغض شو قورت میده}
جونگهو: لطفا ازتون خواهش میکنم هول نکنین این یک چیز عادیه سیع میکنم برشگردونم
نامجون: نمیتونی ، وعده الکی نده{سرشو میندازه پایین}
جونگهو: ولی اخه بابا
نامجون: بابا و زهر مار به نظرت میتونم باور کنم تو پسرمی؟
جونگهو: شاید از مامان بزرگ تر باشم ولی از تو کوچیک ترم بعدشم اینجا رو نگاه...این همون گردنبندیه که وقتی به دنیا اومدم به گهوارم اویزون کردی
نامجون: تو که گمش کرده بودی اونم وقتی که 2 سالت بود
جونگهو: درسته ولی وقتی دو ساالم بود تو نبودی ، من اونو چند شب پیش پیداش کردم...توی پالتوی مامان
درست 3 روز پیش
جونگهو کوچلو رو نگاه کن...گردنبند تو مشتشه
ا/ت: جونگهو... بیدار شو پسرم
جونگهو: تلاش نکن مامان
ا/ت: تو نمیتونی به من بگی چی کار کنم چیکار نکن فههمیدی؟{میاد جلو و یقه لباس جونگهوی اینده رو میگیره}
نامجون: {میره سمت جونگهوی کوچیک تا نبضشو بگیره}
جونگهو: هنوزم باور نداری؟ نه؟ چرا زنگ نمیزنی از سونگمین بپرسی {گوشیشو درمیاره تا به ا/ت یک چیزی رو نشون بده، یک عکس}
ا/ت: تو همه حرفات با مدرکه، مدرکارو ثابت کن
اسلاید دو گردنبند جونگهو و سه هم عکسی که نشون داد به ا/ت
پارت بعدی اخریه
...
- ۴.۲k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط