باران خونS2 اخرP

ا/ت: تو همه حرفات با مدرکه، مدرکارو ثابت کن زود باش{جیغ}
جونگهو: چرا مثل معلم ریاضی اثبات میخوای؟ مگه نمیبینین ؟ دارم میگم بهتون من خوده جونگهویم حرفامو باور ندارین دیگه نمکیتونم کاری بکنم{بغض}
نامجون: ا/ت ولش کن بیا اینجا
ا/ت: یعنی چی ولش کن؟ ها؟ تو مگه کوری نمیبینی جونگهو بیدار نمیشه؟ الانم یه مرد بزرگ تر خودم اومده میگه بچمه! چی با خودتون فکر کردین؟ من یک انسانم و شما ادمای ماوالطبیعی فکر کردین چون من مث شما نیستم خرم؟ نمیفهمم؟
نامجون: دیگه کافیه{داد}
اینقدر تو سر من نزن تقصیر من چیه؟ به خدا قسم میخورم یکم دیگه پیش برین همین جا خودمو میکشم
با تو هم هستم ا/ت
جونهگهو: قبوله...اروم باشین ، هردوتون
ا/ت:{دو زانو میوفته کناره تخت جونگهو}
پسرم، پسر قشنگم،بیدارشو پاشو ببین صبح شده راستی امروز تولدته
نمیخوای پاشی؟ تدارکات مامان و بابا رو خراب نکن دیگه
جونگهو: مامان تلاش نکن ...دیر شده
ا/ت: اول مامانم...بعدش بابام...حالا هم بچم...دیگه تا چقدر ادم میتونه تحمل داشته باشه؟{گریه}
{ستایش 4 تقدیم میکند الان این وسط نرگس محمدی جاش خالیه}
نامجون:بلند شو ا/ت ، بهت قول میدم درستش میکنم
جونگهو رو برمیگردونم
راستی...باور کن، اون واقعا اینده جونگهوی
ا/ت: منورت چیه نجاتش میدی
نامجون: اون... اون نفس نمیکشه
ا/ت: چقدر برات راحته به زبون اوردنش
نامجون: میتونم درستش کنم
جونگهو: جرئت این کارو به خودت نده بابا...اگه قراره اینجوری نجاتم بدی نمیخوامش
نامجون: راه دیگه ای بلدی؟
جونگهو: ولی اخه
نامجون:هیسسس، بیاین یک قولی به هم بدیم
وقتی از خواب بیدار شدیم همه چی مثل اولشه و هیچکس از الان صحبت نمیکنه
ا/ت: قبوله
جونگهو: ممنونم بابا
نامجون: ا/ت: چشماتو ببند و به هیچی فکر نکن و با علامت من تکرار کن{اخرین باران را به من نشان بده}
ا/ت: اخرین باران را به من نشان بده
------------------------------------------------------------
وبو ا/ت
چشمامو باز کردم
صدای خنده رو میشنیدم
خنده های جونگهو ، من و اون دختره توی عکس
به نظر شب کریسمس بود ولی... نامجون نبود
ناگهان اون سه نفر به سمت من برگشتن
یون جونگ:اوه!چه زود موقش رسید!اوپا...
جونگهو: مامان!
{ا/ت اینده رو {ا/ت* } میزارم
ا/ت*:جالبه! پس این صحنه اینجوری بود
ا/ت: اینجا چه خبره؟
ا/ت*: الان چی باید بگم...؟اها خب پنجره رو نگاه کن ا/ت...بارونه قشنگیه
ا/ت: باران قرمز!
یون جونگ:قرمز نیست
جونگهو: خونه!
ا/ت: منظورتون چیه؟
ا/ت*: نامجون پسرتو نجات داده و بیشتر نصف عمرشو به اون داده
-----------------------
اداه ویو
از خواب پریدم
نامجون کنارم بود و جونگهو هم خواب بود به سمتش رفتم...نفس میکشید
اما از دهن نامجون خون میومد
بیدارش کردن
چشماش قرمز شده بود
ولی با یک حرکت منو تو بغلش کشید و اروم گفت
نامجون: هیشش پرنسس کوچولو، همه چی درست شد من فقط خوابم میاد
ا/ت: اما...خون...
نامجون: این نشونه خوبیه...بخواب وگرنه مجبورم زود تر از تولد یون جونگ دست به کار شم{خنده}
--------------------------------------------------
درسته! این پایانش نبود ولی از اون روز به بعد همشون به خوشی زندگی کردن
فقط یک راز بود که نامجون از ا/ت مخفیش کرد
اون پادشاه دنیای افسانه ها بود
کسی که مهربون ترین قلب رو داشت و درد های زیادی کشیده بود
----
بعد از این ماجرا ا/ت و نامجون به خوبی همراه با جونگهو زندگی کردن و بعد از 1 سال صاحب بچه ای به نام کیم یون جونگ شدن
یک دختر بچه به زیبایی افتاب با موهای طلایی و به علاوه اون...یک انسان واقعی
اسلاید دوم و سوم و چهارم جونگهو
اسلاید 5 نامجون
اسلاید 6 و 7 یون جونگ
-------------------------

پایان
دیدگاه ها (۹)

عشقه ممنوعهP2

عشقه ممنوعه p3

باران خونp30 s2

باران خون p29 s2

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط