فیک طراح جئون🖇part45
بالاخره پارت جدیدددددد....لطفا حمایت کنید
طراح جئون🖇 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤#part45
🖤
🖤
🖤
کوک:من ازت خواهش میکنم ا/ت و ول ون تو با من مشکل داری به ا/ت چی کار داری
ویو ا/ت
گلوم داشت خون میفتاد خیلی ترسیده بودم که یادم افتاد اوت روز توی جیبم چاقو گذاشته بودم بدون فاسله پاقورو در اوردم و خودمو از توی دست بنگچان کشیدم بیرون رو میخوایتم چاقورو بکشم رو گلوش ولی خطلا رفا و خورد به دیتش و دستاش رو شکاف داد
کوک:آفرین ا/ت آفرین ...بعدشم دیت ا/ت رو کشیدم و بردمش بیرون که ته و سوآ وی ماشین آماده بودن که بریم زود ا/ت رو سوار ماشین کردم
ا/ت:کجا کوکککک بیا بشین توام بیاااا
که یه دعه دیدم ته بلند شد و تفنگشو اورد بیرون و داشتن به هم شلیک میکردن بعدشم ته زود اومد توی ماشین نشست و داشت ماشینو روشن میکرد
ا/تدتههه۶ه کجا میری برو دنبال کوککککک
ته:دیگ نمیتونم برم دنبتلش باید از اونور سوازش کنم
ا/ت:ن۶هههه از همینجا برو دمبالش من پیاده نیشم...و یه دفه یه صدای شلیک اومد و من بلد شدموپشتمو نکاه کردم و کوک رو دیدم که روی زمین افتاده...چشام باز مونده بود یه لحضه نتونستم حرف بزنم لال شده بودم
ا/ت:ته ته کوک ته(با گریه)و بیهوشی
صب ساعت ۲یو ا/ت
از خواب بیدار شدم سرم این چی درد میکرد و رفتم دیدم یوآ و ته دارن گریه میکنم
ا/ت:تههه کوک کجاست(با گریه)همجیو با گریه میگه
/ت:بهت میگم کوک کجاست ته جوابمو بده
سوآ:ا/ت بیا بریم
ا/ت:چرا میخواید جواب منو ندید(با کریه فهشت ناک)
+کوککک کجاییییییی
ته:ا/ت کوک دیگه بین ما نیست(با گریه)
+یعنی چی پیش ما نیستتت یعنی جییییییی
ته:امشب نراسم مراسم خواک سپاریشه
ا/ت:چی میگیییی کوککک کجاست(با کریه)
تا شب داشتم همینطور گریه میکردن که بهم گفتن باید بریم برای خاک سپاری کوک
لباسامو پوشیدم و همونطور با گریه برای خاک سپاری رفتیم البته خاکش کرده بودن و من و ته و یوآ تنها نشسته بودیم سرخاک کوک
ته :سوا بیا بریم ا/ت باید تنها باشه
سوآ:باشه بریم ..ا/ت هر وقت خاستی بیا توی ماشین بشین عشقم
طراح جئون🖇 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤#part45
🖤
🖤
🖤
کوک:من ازت خواهش میکنم ا/ت و ول ون تو با من مشکل داری به ا/ت چی کار داری
ویو ا/ت
گلوم داشت خون میفتاد خیلی ترسیده بودم که یادم افتاد اوت روز توی جیبم چاقو گذاشته بودم بدون فاسله پاقورو در اوردم و خودمو از توی دست بنگچان کشیدم بیرون رو میخوایتم چاقورو بکشم رو گلوش ولی خطلا رفا و خورد به دیتش و دستاش رو شکاف داد
کوک:آفرین ا/ت آفرین ...بعدشم دیت ا/ت رو کشیدم و بردمش بیرون که ته و سوآ وی ماشین آماده بودن که بریم زود ا/ت رو سوار ماشین کردم
ا/ت:کجا کوکککک بیا بشین توام بیاااا
که یه دعه دیدم ته بلند شد و تفنگشو اورد بیرون و داشتن به هم شلیک میکردن بعدشم ته زود اومد توی ماشین نشست و داشت ماشینو روشن میکرد
ا/تدتههه۶ه کجا میری برو دنبال کوککککک
ته:دیگ نمیتونم برم دنبتلش باید از اونور سوازش کنم
ا/ت:ن۶هههه از همینجا برو دمبالش من پیاده نیشم...و یه دفه یه صدای شلیک اومد و من بلد شدموپشتمو نکاه کردم و کوک رو دیدم که روی زمین افتاده...چشام باز مونده بود یه لحضه نتونستم حرف بزنم لال شده بودم
ا/ت:ته ته کوک ته(با گریه)و بیهوشی
صب ساعت ۲یو ا/ت
از خواب بیدار شدم سرم این چی درد میکرد و رفتم دیدم یوآ و ته دارن گریه میکنم
ا/ت:تههه کوک کجاست(با گریه)همجیو با گریه میگه
/ت:بهت میگم کوک کجاست ته جوابمو بده
سوآ:ا/ت بیا بریم
ا/ت:چرا میخواید جواب منو ندید(با کریه فهشت ناک)
+کوککک کجاییییییی
ته:ا/ت کوک دیگه بین ما نیست(با گریه)
+یعنی چی پیش ما نیستتت یعنی جییییییی
ته:امشب نراسم مراسم خواک سپاریشه
ا/ت:چی میگیییی کوککک کجاست(با کریه)
تا شب داشتم همینطور گریه میکردن که بهم گفتن باید بریم برای خاک سپاری کوک
لباسامو پوشیدم و همونطور با گریه برای خاک سپاری رفتیم البته خاکش کرده بودن و من و ته و یوآ تنها نشسته بودیم سرخاک کوک
ته :سوا بیا بریم ا/ت باید تنها باشه
سوآ:باشه بریم ..ا/ت هر وقت خاستی بیا توی ماشین بشین عشقم
۹.۶k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.