فصل دوم
قمار عشق پارت ۳
ویو گلوریا
اومدم کانادا برای قمار آماده شدم و برای اینکه دلتنگیم رفع بشه سوفی رو بغل کردم و رفتم تو قمار خونه
لویی:اوه خانم گلوریا خیلی خوشبختم
گلوریا :منم همینطور
لویی:در گوش گلوریا خیلی زیبایی(اروم)
گلوریا :ممنون بریم سر اصل مطلب شرایط
لویی ۲۰۰۰۰ هزار وون
گلوریا :اوکیه من سر ۴ ملیون وون شرط میبندم
لویی :اوکی
۲ ساعت بعد
گلوریا برنده شد
لویی:باز یوبی بود زیبا
گلوریا :خوب خدانگهدار مستر لویی.
لویی:امیدوارم دویاره ببینمت
گلوریا :هیچوقت (پوزخند)و رفت
ویو کوک سه سال بعد
یه ساله که بدون دخترم و زنم زندگی میکنم همه جای آسیا رو گشتم ولی نبود سوریون الان سه سالشه بهش گفتم مامانی میاد فقط یکم دیر البته که خودمم نمیدونم که میاد یا نه
نشسته بودم که سوریون اومد
سوریون :بابایی (همهی حرفاش با لحن بچگونه هس ولی من دوست ندارم بچگونه بنویسم )
کوک:جانم
سوریون :با چشم هاش به کوک نگاه میکنه
کوک :(سه ساله آرامشم همین چشماس )چیزی میخوای
سوریون :آره
کوک:چی بانی من
سوریون :مامانی (بغض)
کوک:گفتم که مامانی زود میاد فقط یکم صبر کن باشه (ناراحت)
سوریون باشه
کوک:آفرین پسر خوشگلم
ویو گلوریا
سه سال گذشت سوفی الان سه سالشه سه ساله تولد سوریون و سوفی رو باهم میگیرم و با فیلیکس زندگی میکنم قراره یه کره برم میخوام سوریون رو ببینم شایدم کوک رو فیلیکس خیل کمکم کرد ازش ممنونم ولی باید برم یه نامه گذاشتم رو سنگ و با سوفی سوار ماشین شدم سوفی شبیه کوک بود وقتی میدیدمش انگار کوک جلومه
سوفی :مامانی
گلوریا :جانم
سوفی :بابایی رو میبینم
گلوریا:آره میبینی عزیزم
سوفی :دلممیخواد زود ببینمش
گلوریا :میبینی (لبخند)
تو فرودگاه بودم بعد ۷ ساعت رسیدیم کره صبح ساعت ۱۰ بود به خونهی قبلیم که خودم زندگی میکردم رفتم امشب با زیر دستان هماهنگ کردم که یه قمار بازی کنم تو بار سئول ساعت ۶ بود من یه پرستار برا سوف یگرفتم
ساعت ۵ حاضر شدم و ساعت ۶ به مقصد رفتم
ویو کوک
توی باند بودم داشتم پرونده هاو نگاه میکردم از وقتی گلوریا رفته خیل بیرحم شدم حتی خودمم اینو حس کردم که گوشیم زنگ خورد ته بود برداشتم جواب دادم الو
ته:....................
کوک:..................
خماری گذاشتن از ما خماری ماندن از شما گیلی گیلی ما رفتیم 😁😊
ویو گلوریا
اومدم کانادا برای قمار آماده شدم و برای اینکه دلتنگیم رفع بشه سوفی رو بغل کردم و رفتم تو قمار خونه
لویی:اوه خانم گلوریا خیلی خوشبختم
گلوریا :منم همینطور
لویی:در گوش گلوریا خیلی زیبایی(اروم)
گلوریا :ممنون بریم سر اصل مطلب شرایط
لویی ۲۰۰۰۰ هزار وون
گلوریا :اوکیه من سر ۴ ملیون وون شرط میبندم
لویی :اوکی
۲ ساعت بعد
گلوریا برنده شد
لویی:باز یوبی بود زیبا
گلوریا :خوب خدانگهدار مستر لویی.
لویی:امیدوارم دویاره ببینمت
گلوریا :هیچوقت (پوزخند)و رفت
ویو کوک سه سال بعد
یه ساله که بدون دخترم و زنم زندگی میکنم همه جای آسیا رو گشتم ولی نبود سوریون الان سه سالشه بهش گفتم مامانی میاد فقط یکم دیر البته که خودمم نمیدونم که میاد یا نه
نشسته بودم که سوریون اومد
سوریون :بابایی (همهی حرفاش با لحن بچگونه هس ولی من دوست ندارم بچگونه بنویسم )
کوک:جانم
سوریون :با چشم هاش به کوک نگاه میکنه
کوک :(سه ساله آرامشم همین چشماس )چیزی میخوای
سوریون :آره
کوک:چی بانی من
سوریون :مامانی (بغض)
کوک:گفتم که مامانی زود میاد فقط یکم صبر کن باشه (ناراحت)
سوریون باشه
کوک:آفرین پسر خوشگلم
ویو گلوریا
سه سال گذشت سوفی الان سه سالشه سه ساله تولد سوریون و سوفی رو باهم میگیرم و با فیلیکس زندگی میکنم قراره یه کره برم میخوام سوریون رو ببینم شایدم کوک رو فیلیکس خیل کمکم کرد ازش ممنونم ولی باید برم یه نامه گذاشتم رو سنگ و با سوفی سوار ماشین شدم سوفی شبیه کوک بود وقتی میدیدمش انگار کوک جلومه
سوفی :مامانی
گلوریا :جانم
سوفی :بابایی رو میبینم
گلوریا:آره میبینی عزیزم
سوفی :دلممیخواد زود ببینمش
گلوریا :میبینی (لبخند)
تو فرودگاه بودم بعد ۷ ساعت رسیدیم کره صبح ساعت ۱۰ بود به خونهی قبلیم که خودم زندگی میکردم رفتم امشب با زیر دستان هماهنگ کردم که یه قمار بازی کنم تو بار سئول ساعت ۶ بود من یه پرستار برا سوف یگرفتم
ساعت ۵ حاضر شدم و ساعت ۶ به مقصد رفتم
ویو کوک
توی باند بودم داشتم پرونده هاو نگاه میکردم از وقتی گلوریا رفته خیل بیرحم شدم حتی خودمم اینو حس کردم که گوشیم زنگ خورد ته بود برداشتم جواب دادم الو
ته:....................
کوک:..................
خماری گذاشتن از ما خماری ماندن از شما گیلی گیلی ما رفتیم 😁😊
- ۱۱.۱k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط