₽=¹
ویو کوک
امروز منو لینا دعوا کردیمو اون گفت بیا کات کنیم و منم
^فلش بک چند ساعت قبل^
لینا:با ذوق رفتم به فروشگاهی که برندای کوک توش بود همه صف بسته بودن نمیشد رد بشی خداروشکر ساینا (یکی از کارکنای برند) منو دیدو از در دیگه ردم کردو رفتم تو فروشگا
لینا:ممنون ساینا
ساینا:قابلتونو نداشت خانم جئون
لینا:خواهشا لینا صدام کن
ساینا:چشم لینا
.......
داشتم برای تولد کوک لباس انتخاب میکردم تا یک شب عالیرو باهم داشته باشیم....که یک لباس خوشگل ولی باز خورد به چشم خیلی خوشگل بود برا اینکه باکره گیمو کوک ازم گرفته بود پس عیبی هم نداره جلوش لباس باز بپوشم....به ساینا گفتم لباسرو واسم اماده کنه خیلی لباس خوشگلی بود وقتی ساینا لباسرو اماده کرد رفتم و پروش کردم خیلی بهم میومد خواستم از اتاق پرو بیام بیرون که خوردم به یکی سرمو اوردم بالا دیدم کوکه.....چون لباسرو برا اینکه سوپرایزش کنم میخواستم ولی اون تو زمانی که نمیخواستم دید کمی دس پاچه شدمو گفتم
لینا:ت....تو اینجا چیکار می کنی...
#وانشات
#فیلم
#فیک
#والپیپر
امروز منو لینا دعوا کردیمو اون گفت بیا کات کنیم و منم
^فلش بک چند ساعت قبل^
لینا:با ذوق رفتم به فروشگاهی که برندای کوک توش بود همه صف بسته بودن نمیشد رد بشی خداروشکر ساینا (یکی از کارکنای برند) منو دیدو از در دیگه ردم کردو رفتم تو فروشگا
لینا:ممنون ساینا
ساینا:قابلتونو نداشت خانم جئون
لینا:خواهشا لینا صدام کن
ساینا:چشم لینا
.......
داشتم برای تولد کوک لباس انتخاب میکردم تا یک شب عالیرو باهم داشته باشیم....که یک لباس خوشگل ولی باز خورد به چشم خیلی خوشگل بود برا اینکه باکره گیمو کوک ازم گرفته بود پس عیبی هم نداره جلوش لباس باز بپوشم....به ساینا گفتم لباسرو واسم اماده کنه خیلی لباس خوشگلی بود وقتی ساینا لباسرو اماده کرد رفتم و پروش کردم خیلی بهم میومد خواستم از اتاق پرو بیام بیرون که خوردم به یکی سرمو اوردم بالا دیدم کوکه.....چون لباسرو برا اینکه سوپرایزش کنم میخواستم ولی اون تو زمانی که نمیخواستم دید کمی دس پاچه شدمو گفتم
لینا:ت....تو اینجا چیکار می کنی...
#وانشات
#فیلم
#فیک
#والپیپر
۱۳۱.۹k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.