P

P⁹


هانا : جونکوک هانی

به سمت صدا برگشتیم وای مگه من هنوز با این رابطه دارم البته اون موقع هم رابطه ای نداشتم

تهیونگ : جونکوک این چی میگه ؟ مگه ازش جدا نشدی

جونکوک : ته چی میگی مگه من اصلا با این رابطه داشتم اصلا این اینجا چیکار می‌کنه

جیمین : به عنوان دختر رئیس اینجاست

جونکوک : یا خدا دهنمون سرویسه

ویو کیتی

این دیگه کی بود چرا جونکوک یعنی آقای جئون رو اینجوری صدا میزنه

جونکوک : هانا اینجا چیکار می‌کنی ؟ ( سرد )

هانا : هانی چرا اینجوری می‌کنی امد ببینمت دلم برات تنگ شده بود

جونکوک : هانا چرا دلت برای من تنگ شده مگه ما باهم رابطه ای داریم ؟

هانا : جونکوک چرا اینجوری می‌کنی من دوست دارم

جونکوک : ولی من به تو علاقه ای ندارم ببخشید

و رفت دختره که فکر کنم اسمش هانا بود بغض الکی کرد که مثلاً خودشو جلوی اعضا مظلوم جلوه بده اما نه کور خونده به سمت رئیس شرکت رفت معلوم بود که خیلی دلش پر بود عزیزم ( میدونین دختر ها از کسایی که خوششون نمیاد بهش میگن عزیزم )
بعد از چند دقیقه دیدم جان نیست

کیتی : کجا رفت این
داشتم دنبالش توی راه رو ها می‌گشتم که دیدیمش داشت با یه دختر حرف میزد سریع پشت یدونه از ستون ها وایسادم و به حرفاشون گوش دادم

جان : تو اینجا چیکار می‌کنی الیزابت

الیزابت: جان دست از این کارت بردار چرا میخوای به اونا آسیب برسونی آخه

جان : اونا باعث مرگ خواهرم هستن باید جواب پس بدن

الیزابت: باشه اونا جواب پس بدن ولی چرا داری با کیتی این کارو می‌کنی جان اون چه گناهی داره

جان : من می‌خوام از اون برای رسیدن به جونکوک استفاده کنم

چی این داره چی میگه مگه جونکوک چه ربطی به من داره که از من میخواد استفاده کنه

دویدن سمت سالن اصلی وارد شدم دیدم همه دخترا داشتن با اعضا حرف میزدن اما جونکوک اون طرف نشسته بود رفت طرف تینا که با تهیونگ گرم در صحبت درباره نقاشی بودن
سریع رفتم تینا رو بغل کردم و بغضم شکست

تینا : کیتی قربونت برم چی شده

کیتی : تینا اون .....اون ....اون عوضی

جینی : بگو دیگه کیتی چی شده

کیتی : کاش به حرف شما گوش میکردم اون عوضی با کس دیگه هم بوده

تهیونگ : چی ؟ عجب عوضی بیشرف

″ کجاست اون عوضی ″

ویو جونکوک

وقتی دیدم کیتی داره گریه می‌کنه بلد شدم به سمتشون رفتم شنیدم که اون جان عوضی داره بهش خیانت می‌کنه

جونکوک : کجاست اون عوضی

با ترس به راه رو نگاه کرد به سمت راه رو رفتم داشت میومد که مشتی به اون صورت بیرخت اش زدم نقش زمین شد اونم مشتی بهم زد درگیر شدیم دخترا فقط جیغ میزدن شوگا و جیمین منو گرفته بودن و نامجون و تهیونگ هم اون عوضی حروم*** زاده رو گرفته بودن بعد از کلی کتک کاری لبم پاره شده بود تهیونگ و نامجون جان رو بردن اون رو بردن اون طرف منم روی زمین نشستم که کیتی امد سمتن

با همون گریه که حالا شدید تر شده بود نشست بغلم دستمال رو از کیفش در آورد و شروع به پاک کردن زخم لبم کرد که اون جان عوضی امد این طرف


جان : عزیزم داری چیکار می‌کنی ؟

کیتی : به من نگو عزیزم لعنت بهت ازت متنفرم

جان : کیتی چی شده

کیتی : من چه ربطی به آقای جئون داشتم چرا با احساسات من بازی می‌کنی آخه

و با دو از اون راه رو به سمت بیرون رفت یعنی اون عوضی واسه من با کیتی خانم همچین کاری کرده؟؟

۲۰ دقیقه بعد
ویو کیتی

بعپ از رفتنم به بالکن هتل رفتم که بعد از ۲۰ دقیقه چیزی روی شونه هام حس کردم اولش ترسیدم ولی وقتی برگشتم با چهره ای آقای جئون مواجه شدم داشتم بهش نگاه میکردم ولی اون به رو به رو نگاه میکرد


جونکوک : من معذرت میخوام

کیتی : شما واسه چی اون....

جونکوک: اگر من نبودم و شما با من آشنا نمی شدید الان این وضعیت نبود

کیتی : من هیچ وقت از این وضعیت ناراحت نمیشم تازه من خیلی خوش شانسم چون الان کت آقای جئون جونکوک روی شونه هامه و دارم باهاش حرف میزنم ( لبخند )

جونکوک : ولی احساسات شما چی

کیتی : می‌دونید من یه اخلاق خوب دارم به کسی خیلی زود وابسته نمیشم البته اگر خیلی دوستش داشته باشم چرا ولی من زود هم عاشق نمیشم

جونکوک: یعنی منو بخشیدی

کیتی : مگه شما کاری انجام دادین که نبخشم

صورتش رو ربه من کرد و من دوباره در اون چشم های ماتش قرق شدم


ادامه دارد......

پارت بعدی ۱۰ لایک 💜
۵ تا فالو🤍
۱۰ تا کامنت💜
دیدگاه ها (۰)

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

P⁸ویو تینا بعد از تموم شدن کارم برای غذا خوردن به سالن غذاخو...

P⁷لباس تینا لباس روزی لباس جینی لباس کیتی لباس سواویو تینا ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط