مگهدعواداری
#مگه_دعوا_داری
پارت یازدهم
یه هفته مونده بود به ازدواجمون که یونگی رو دیدم قایم شدم که دیدم داره یه زنه رو میبوسه زدم زیر گریه و ازش یه عکس گرفتم.سریع فرستادم برای تهیونگ و رفتم خونه و برای دو روز جواب یونگی رو ندادم،یونگی هم گوشس من و هم تهیونگ رو پاره مرده بود انقدر زنگ زده بود که تهیونگ یه بارش حواب داد گفت بیا یه قرار بزاریم اما نمیدونست که من دارم میشنوم.
منم رفتم دنبالشون.
یونگی:به قرآن اون دختره گفت
تهیونگ:زر اضافی نزن توضیح بده.
داشت توضیح میداد که من رفتم و زدم تو گوشش و گفتم دروغ نگو.نشست و به پام افتاد و گفت ..
یونگی:چند روزی بود که مامان بابام گفتن اون خواهرته در صورتی که من این همه سال نمیدونستم رفتم پیشش و گفت یه شوهر عوضی داره که طلاقش نمیده منم گفتم شاید این راه کار کنه برای طلاق گرفتن و کار هم کرد.
ویو لینا:به سختی قبول مردم
لینا:دیگه تکرار نشه.
💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼
ویو لینا:خیلی خوشحالم بالاخره دیشب رفتیم ازدواج کردیم.رفتیم خونه ی خودمون و بعد از ازداج و عروسی سخت خوابیدم.
پارت یازدهم
یه هفته مونده بود به ازدواجمون که یونگی رو دیدم قایم شدم که دیدم داره یه زنه رو میبوسه زدم زیر گریه و ازش یه عکس گرفتم.سریع فرستادم برای تهیونگ و رفتم خونه و برای دو روز جواب یونگی رو ندادم،یونگی هم گوشس من و هم تهیونگ رو پاره مرده بود انقدر زنگ زده بود که تهیونگ یه بارش حواب داد گفت بیا یه قرار بزاریم اما نمیدونست که من دارم میشنوم.
منم رفتم دنبالشون.
یونگی:به قرآن اون دختره گفت
تهیونگ:زر اضافی نزن توضیح بده.
داشت توضیح میداد که من رفتم و زدم تو گوشش و گفتم دروغ نگو.نشست و به پام افتاد و گفت ..
یونگی:چند روزی بود که مامان بابام گفتن اون خواهرته در صورتی که من این همه سال نمیدونستم رفتم پیشش و گفت یه شوهر عوضی داره که طلاقش نمیده منم گفتم شاید این راه کار کنه برای طلاق گرفتن و کار هم کرد.
ویو لینا:به سختی قبول مردم
لینا:دیگه تکرار نشه.
💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼💃🏼
ویو لینا:خیلی خوشحالم بالاخره دیشب رفتیم ازدواج کردیم.رفتیم خونه ی خودمون و بعد از ازداج و عروسی سخت خوابیدم.
- ۴.۶k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط