وقتی فروخته میشی بهش اما.....♡
وقتی فروخته میشی بهش اما.....♡
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 3
ا.ت ویو
نامجون رفت به جیمبن زنگ بزنه منم تو شوک بودم
مکالمه نامجون و جیمین
نامجون: الو سلام
جیمین: سلام
نامجون: خواستم بگم بورام حرف بزنی تصویری میگیرمت
جیمین: اوکی
۵ دقیقه بعد
نامجون: بورام بیا بگیر گوشی رو
بورام: بالشه بابایی
جیمین: هاان باباییی دارم
جیمین زمزمه کرد: دارم برات ا.ت خانم
۵ دقیقه بعد
جیمین: هی دخترم امریکا نیستم باهم کلی خوش بگذرونیم
بورام: راستی بابا جیمین امروز نقاشی بابا نامجون رو کشیدم و ماما ا.ت رو باهم
جیمین: چییی گوشی رو بده مامانتتتت
بورام: ماما بابا کار لت داله
ا.ت: بگو هیچ کاریش ندارم
جیمین: ا.تتتت
ا.ت: هاااا
جیمین: یک دقیقه حرف بزنیم
ا.ت: چی
جیمین: چرا بورام به اون پسر عمو عزیزت میگه بابا هاننن من باباش نیستم
ا.ت رفت تو اتاق و در رو بست
ا.ت: ببین من و نامجون ازدواج کردیم
نامجون تو اتاق در حال کتاب خوندن: چیییییی
جیمین: چی گفتیییی
ا.ت: اره ازدواج کردم تو که دیگه شوهرم نیستی
پایان
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 3
ا.ت ویو
نامجون رفت به جیمبن زنگ بزنه منم تو شوک بودم
مکالمه نامجون و جیمین
نامجون: الو سلام
جیمین: سلام
نامجون: خواستم بگم بورام حرف بزنی تصویری میگیرمت
جیمین: اوکی
۵ دقیقه بعد
نامجون: بورام بیا بگیر گوشی رو
بورام: بالشه بابایی
جیمین: هاان باباییی دارم
جیمین زمزمه کرد: دارم برات ا.ت خانم
۵ دقیقه بعد
جیمین: هی دخترم امریکا نیستم باهم کلی خوش بگذرونیم
بورام: راستی بابا جیمین امروز نقاشی بابا نامجون رو کشیدم و ماما ا.ت رو باهم
جیمین: چییی گوشی رو بده مامانتتتت
بورام: ماما بابا کار لت داله
ا.ت: بگو هیچ کاریش ندارم
جیمین: ا.تتتت
ا.ت: هاااا
جیمین: یک دقیقه حرف بزنیم
ا.ت: چی
جیمین: چرا بورام به اون پسر عمو عزیزت میگه بابا هاننن من باباش نیستم
ا.ت رفت تو اتاق و در رو بست
ا.ت: ببین من و نامجون ازدواج کردیم
نامجون تو اتاق در حال کتاب خوندن: چیییییی
جیمین: چی گفتیییی
ا.ت: اره ازدواج کردم تو که دیگه شوهرم نیستی
پایان
۲.۸k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.