من خودم را به تاریکی سپردم به امید محو شدن اما تو چوی

من خودم را به تاریکی سپردم به امید محو شدن.... اما تو چویا ، نور سوزان خورشید منی.
تو تنها کسی هستی که می‌داند زیر تمام این لبخندها ، چه حجم از پوچی نهفته است و با این حال هرگز مرا رها نکردی.
من تنها در کنار تو کامل می‌شوم.
دیدگاه ها (۰)

در قاب نگاهت آرام‌ترین خواب دنیا را می‌بینم… لبخندت چراغ شب...

او دیوانه است اما دیوانگی او تنها با نظم من متعادل می‌ماند. ...

مرا طوری بقل کن گویی عمریست از تو دور بودمو ارام مرا ببوس که...

با خدا باش.خدایا چگونه تو را بخوانم درحالی که من، من هستم(با...

بچه ها یه داستان نوشتم اینم پوستر فصل ۱برو پایین بخونش بعد ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط