دو پارتی جیمین •🌚💗•
دو پارتی جیمین •🌚💗•
پارت اخر 🌚
بالام: نگاهی به ساعت کردم... هنوز ساعت نه بود و تا شب کلی وقت بود و من بیکار تر از همیشه بودم«عه چقد منه😂🌚»
مشغول جمع کردن میز شدم، خونه مرتب بود و نیازی به تمیز کاری نداشت... پس تصمیم گرفتم برم و یک دوشی بگیرم...
*یک ساعت بعد*
بلاخره کارم تموم شد و روبه اینه نشستم و نگاهی به پوستم انداختم، خشک شده بود...کمی از کرم مرطوب کننده رو، روی دستم زدم و شروع کردم پخش کردنش روی صورتم... موهامو خشک کردم و باز گذاشتم...
مشغول دیدن فیلم مورد علاقم شدم.
جیمین از کیک خوشش میومد... پس به نظر خیلی خوب میشد اگر یک کیک براش درست میکردم.
هنوز ساعت چهار عصر بود، خیلی گشنم نبود پس چیزی نخوردم... مشغول درست کردن کیک شدم. واقعا سخت بود!
*چند ساعت بعد*
بلاخرهه با کلی زحمت درست شددد... شروع کردم به تزئین کردنش... خامه و توت فرنگی روی کیک به نظر خیلی خوشمزه میومدن... درحالی که از کیکم تعریف میکردم زنگ درخونه اومد.
جیمین: سلام موچی
بالام: سلام جیمینی،ناهار خوردی؟!
جیمین: آآآ، یک چیزای خوردم نگران نباش:)
بالام: اوو، درمورد کارت...
جیمین: بالام، همون جور که گفتی من واقعا داشتم به خودم زیادی سختی میدادم درحالی که بقیه میتونن کارو انجام بدن...
بالام: خب پس میتونیم بریم یک مسافرت کوتاه؟!
جیمین: به نظر بد نمیاد...!«درحالی که به سمت اشپزخونه میرفت با دیدن کیک ذوقی کرد و نگاهی به بالام.» توت فرنگییی میدونی، تو بوی توت فرنگی میدی.... نمیخوای بیای بغلم؟!«جیمین درحالی که دستاشو باز کرده بود، و خیلی کیوت منتظر بالام بود. بالام به سمتش رفت...»
جیمین: میدونستی دلم برای این بو خیلی تنگ شده بود؟!
بالام: جیمینی میخوایم کجا بریم؟!
جیمین: یک جای خوب! مطمئنم خوشت میاد
بالام: پس نمیگی نه؟!
جیمین: درست فهمیدی عزیزم... بیا کیک خوشمزتو بخوریم.
بالام: اره واقعا، امتحانش کردم خوب شده نظرتوهم مهمه....
«جیمین تیکه ای از کیک خورد و با صورتی درهم رفته نگاهی به بالام کرد...
بالام این نگاهو خوب میشناخت! حتما بازم خوب نشده بود...!»
بالام: بد شده نه؟!.
جیمین درحالی که به سمتش رفت، دستشو دور کمر بالام گذاشت و نگاهی بهش کرد....«نه، برعکس خیلی خوشمزه شده!»
بالام:«لبخند کیوتی زد و سعی کرد از بغل جیمین بیرون بیاد! اما جیمین این اجازه رو بهش نمیداد!» پس بیا بخوریم...
جیمین: موافقم. بعدشم من تورو میخورم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بد شد نه؟!
مرسی که خوندید 🙂✨
پارت اخر 🌚
بالام: نگاهی به ساعت کردم... هنوز ساعت نه بود و تا شب کلی وقت بود و من بیکار تر از همیشه بودم«عه چقد منه😂🌚»
مشغول جمع کردن میز شدم، خونه مرتب بود و نیازی به تمیز کاری نداشت... پس تصمیم گرفتم برم و یک دوشی بگیرم...
*یک ساعت بعد*
بلاخره کارم تموم شد و روبه اینه نشستم و نگاهی به پوستم انداختم، خشک شده بود...کمی از کرم مرطوب کننده رو، روی دستم زدم و شروع کردم پخش کردنش روی صورتم... موهامو خشک کردم و باز گذاشتم...
مشغول دیدن فیلم مورد علاقم شدم.
جیمین از کیک خوشش میومد... پس به نظر خیلی خوب میشد اگر یک کیک براش درست میکردم.
هنوز ساعت چهار عصر بود، خیلی گشنم نبود پس چیزی نخوردم... مشغول درست کردن کیک شدم. واقعا سخت بود!
*چند ساعت بعد*
بلاخرهه با کلی زحمت درست شددد... شروع کردم به تزئین کردنش... خامه و توت فرنگی روی کیک به نظر خیلی خوشمزه میومدن... درحالی که از کیکم تعریف میکردم زنگ درخونه اومد.
جیمین: سلام موچی
بالام: سلام جیمینی،ناهار خوردی؟!
جیمین: آآآ، یک چیزای خوردم نگران نباش:)
بالام: اوو، درمورد کارت...
جیمین: بالام، همون جور که گفتی من واقعا داشتم به خودم زیادی سختی میدادم درحالی که بقیه میتونن کارو انجام بدن...
بالام: خب پس میتونیم بریم یک مسافرت کوتاه؟!
جیمین: به نظر بد نمیاد...!«درحالی که به سمت اشپزخونه میرفت با دیدن کیک ذوقی کرد و نگاهی به بالام.» توت فرنگییی میدونی، تو بوی توت فرنگی میدی.... نمیخوای بیای بغلم؟!«جیمین درحالی که دستاشو باز کرده بود، و خیلی کیوت منتظر بالام بود. بالام به سمتش رفت...»
جیمین: میدونستی دلم برای این بو خیلی تنگ شده بود؟!
بالام: جیمینی میخوایم کجا بریم؟!
جیمین: یک جای خوب! مطمئنم خوشت میاد
بالام: پس نمیگی نه؟!
جیمین: درست فهمیدی عزیزم... بیا کیک خوشمزتو بخوریم.
بالام: اره واقعا، امتحانش کردم خوب شده نظرتوهم مهمه....
«جیمین تیکه ای از کیک خورد و با صورتی درهم رفته نگاهی به بالام کرد...
بالام این نگاهو خوب میشناخت! حتما بازم خوب نشده بود...!»
بالام: بد شده نه؟!.
جیمین درحالی که به سمتش رفت، دستشو دور کمر بالام گذاشت و نگاهی بهش کرد....«نه، برعکس خیلی خوشمزه شده!»
بالام:«لبخند کیوتی زد و سعی کرد از بغل جیمین بیرون بیاد! اما جیمین این اجازه رو بهش نمیداد!» پس بیا بخوریم...
جیمین: موافقم. بعدشم من تورو میخورم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بد شد نه؟!
مرسی که خوندید 🙂✨
۴۰.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.