پیرزن می ره
ران تلفونش زنگ میخوره و میره اون ور(شیپ هر جفتشونن ولی حالا)
سکوت عجیبی بین این دو نفر بود که افتادن سطل گل(خاکو آب با گیاه اشتباه نگیرید)و اب روی ا.ت شکستش
ا.ت گلی و خیس بود ریندو دستتو میگیره میبره اوتاق و میبرتت حموم
توی حموم لباستو ریندو در میاره تو سرخ شده بود
ا.ت:هی..داری چیکار میکنی
ریندو سرد نگاهت میکنه
ریندو:نگران نباش کاریت ندارم
ریندو وانو واز میکنه و چک میکنه که دماش خوب باشه
ا.ت توی ذهنش:فک نمیکردم ریندو انقد ملاحظه کنه
ریندو بدونه اینکه به بدن ا.ت خیره بشه یا دست بزنه بهش میره سمت در
ریندو:حوله تمیز توی کشو هست توی کمد هم لباسای تمیز و راحتی هست میتونی بپوشی
ا.ت:چیزه...ممنونم
ریندو میره نزدیک ا.ت و لبشو مک میزنه
و بعد مدتی جدا میشه
ریندو:ترجیح میدم اینجوری تشکر کنی
ا.ت:چ..چشم
*لبو*
ریندو میره بیرون
ران: مراسم افتاده امشب ساعت ۱۰
ریندو:باشه ا.ت هم باید ببریم ؟
ران:اره بهتره ببریم جاش امن تره
ران و ریندو همین جوری داشتن حرف میزدن که گفت و گوی جدیشون با اومدن ا.ت متوقف شد
تو فقط یه حوله دور بدنت بود واسه همین یکم سرخ شده بودی
رانو ریندو یه نگاه کوچیک بهت میندازن و وقتی میفهمن اذیت شدی چشمشونو از روی بدنت بر میدارن
ران:ا.ت امشب ساعت ۱۰ یه مهمونی داریم تا نیم ساعت قبلش حاضر باش
اگه بخوای میگم بیان امادت کنن
ا.ت:نه نیازی نیست ممنونم
ران و ریندو میرن بیرون
.......................................................
من برم عکس لباس پیدا کنم 💃
شرت پارت بعد ۱۲ تا لایک و ۳ تا کامنت
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.