شکلات تخته ای پارت ۲۲
شکلات تخته ای پارت ۲۲
از آجوما تشکر کردم و رفتم نشستم توی پذیرایی بعد چند دقیقه تهیونگ اومد و کاملا جدی نشست رو به روم
تهیونگ: چند وقتیه اومدی به عمارت و ما برای شروع کارت خیلی دیر داریم اقدام میکنیم
ا.ت: اوه بله درسته
تهیونگ: از امروز تو رسما به عنوان هکر شناخته میشی و صد البته باید هویتت مخفی بمونه
ا.ت: این رو میدونم که هویتم باید مخفی بمونه
تهیونگ: توی تمام جلسات مهم تو بصورت تماس با ما حرف میزنی و حتی اعضای مهمم نباید تو رو شناسایی کنن
سری براش تکون دادم و اون بعد یکم توضیح و دادن پرونده های کاریم رفتم داخل اتاق کارم
روی صندلی چرخ دارم نشستم و شروع کردم به راه اندازی سیستم
خب اینم از این اول از همه پرونده ای که از همه بیشتر بود حجمش. برداشتم شروع کردم به کار های لازم
دستامو بهم قلاب کردم و به سمت بالا کشیدم
ا.ت: اخیششش کمرم درد گرف
از جام بلند شدم و زنگ مخصوص و زدم
چند دقیقه بعد دختر اجوما جلوی در بود
لیندا: بله خانوم کاری داشتین؟
ا.ت: هوم یه نودل میخوام اگر میشه برام بیار بالا
چشمی گفت و رفت
از شروع کارم تقریبا ۵ ساعت گزشته و من بکوب کار کردم بدون هیچ استراحتی با صدای زنگ گوشیم که مخصوص اناهید بود به صدا در اومد
پریدم روی گوشی و جواب دادم
ا.ت: چیشده دافی به ما زنگ زده؟
اناهید: دلم که برا صدات تنگ نشده بود زنگ زدم بگم آخر هفته نامزد میکنم میخوام تو عم باشی
لبخندم کم کم جمع شد و چند لحظه طول کشید تا دوزاریم بیافته
ا.ت: بالاخره ؟
اناهید : بعلهههههه بالاخرههه
ا.ت: کصافتت یکم زود خبر میدادی دیگه الان من چطوری برم لباس بخرمم
اناهید: نیم ساعت دیگه جلو درتونم مین هی و هانا ام پیشمن آماده شو بریم خرید که گلتون میخواد عروس شه
گوشی و قطع کردم و بدوبدو رفتم اتاقم شروع کردم به لباس پوشیدن
جین قد۸۰ سفیدم تاب بالا نافی نارنجیم و کتونی های سفیدم کلاه نارنجی رنگم که زنجیرهای قشنگی داشت
گردنبند خوشگلم که شیشه بود و توش خون بود دستبند ستاره ای نقره ایم با گوشواره های صلیب
بند های ساعتم و عوض کردم و بندای سفید بهش وصل کردم
خب تیپم تکمیل شد
از آجوما تشکر کردم و رفتم نشستم توی پذیرایی بعد چند دقیقه تهیونگ اومد و کاملا جدی نشست رو به روم
تهیونگ: چند وقتیه اومدی به عمارت و ما برای شروع کارت خیلی دیر داریم اقدام میکنیم
ا.ت: اوه بله درسته
تهیونگ: از امروز تو رسما به عنوان هکر شناخته میشی و صد البته باید هویتت مخفی بمونه
ا.ت: این رو میدونم که هویتم باید مخفی بمونه
تهیونگ: توی تمام جلسات مهم تو بصورت تماس با ما حرف میزنی و حتی اعضای مهمم نباید تو رو شناسایی کنن
سری براش تکون دادم و اون بعد یکم توضیح و دادن پرونده های کاریم رفتم داخل اتاق کارم
روی صندلی چرخ دارم نشستم و شروع کردم به راه اندازی سیستم
خب اینم از این اول از همه پرونده ای که از همه بیشتر بود حجمش. برداشتم شروع کردم به کار های لازم
دستامو بهم قلاب کردم و به سمت بالا کشیدم
ا.ت: اخیششش کمرم درد گرف
از جام بلند شدم و زنگ مخصوص و زدم
چند دقیقه بعد دختر اجوما جلوی در بود
لیندا: بله خانوم کاری داشتین؟
ا.ت: هوم یه نودل میخوام اگر میشه برام بیار بالا
چشمی گفت و رفت
از شروع کارم تقریبا ۵ ساعت گزشته و من بکوب کار کردم بدون هیچ استراحتی با صدای زنگ گوشیم که مخصوص اناهید بود به صدا در اومد
پریدم روی گوشی و جواب دادم
ا.ت: چیشده دافی به ما زنگ زده؟
اناهید: دلم که برا صدات تنگ نشده بود زنگ زدم بگم آخر هفته نامزد میکنم میخوام تو عم باشی
لبخندم کم کم جمع شد و چند لحظه طول کشید تا دوزاریم بیافته
ا.ت: بالاخره ؟
اناهید : بعلهههههه بالاخرههه
ا.ت: کصافتت یکم زود خبر میدادی دیگه الان من چطوری برم لباس بخرمم
اناهید: نیم ساعت دیگه جلو درتونم مین هی و هانا ام پیشمن آماده شو بریم خرید که گلتون میخواد عروس شه
گوشی و قطع کردم و بدوبدو رفتم اتاقم شروع کردم به لباس پوشیدن
جین قد۸۰ سفیدم تاب بالا نافی نارنجیم و کتونی های سفیدم کلاه نارنجی رنگم که زنجیرهای قشنگی داشت
گردنبند خوشگلم که شیشه بود و توش خون بود دستبند ستاره ای نقره ایم با گوشواره های صلیب
بند های ساعتم و عوض کردم و بندای سفید بهش وصل کردم
خب تیپم تکمیل شد
۳.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.