تو لب گشودی و من محو یک سلام شدم

تو لب گشودی و من محو یک سلام شدم
و بی مقدمه درگیر این درام شدم

ورق زدی و تمام دلم به حرف افتاد
ورق زدی و به حرف تو زود خام شدم

چه سطرهای عزیزی که رد شدی از من
چه فصلهای قشنگی که نردبام شدم

دو فصل خواندی و ول کردی انتهایم را
دو فصل رفتی و پنداشتی تمام شدم

ورق ورق شدم و در غروب بُر خوردم
و در مسیر عبور تو قتل عام شدم...

غرور ساکت من در مرور ساده تو:
مرا درست نخواندی و من حرام شدم....
دیدگاه ها (۱۰)

روزی عشق، صبر و گذشت گرد هم آمده بودند. هر کدام شروع کردند ا...

ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ !ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ...

جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟ یارو گفت مد...

هه هه !!!چرا میخندی!!ﺑﻪ ﺗﻮﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﯾﺎﺩﺗﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺗﻮﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ...

شب_خاص. Part 33...:«ستاره قط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط