خداوندا

خداوندا ...
در این ثانیه های پر از اجابت
بر سر سجاده عشق با چشمهایی که به آسمان خداییت گره خورده است به امید بخشش و مهربانیت مینشینم و الهی العفو هایم را به امید اجابت تو گریه میکنم ...

مهربان خدای من!
آنقدر در لحظه لحظه عمرم تاکنون پایم لغزیده است ، قلبم لرزیده است ، افکارم به خطا رفته و وجودم گناه را به چله نشسته است که جز شرمندگی چیزی برای گفتن ندارم...
اما باز هم مثل همیشه این تویی که مرا به مهربانیت میخوانی و این منم که باز شرمنده تر از گذشته به درگاهت پناه می آورم و تنها دلم خوش است به
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنتَ الغَفُورُ و اَنَا المُذنِبُ وَهَل یَرحَمُ المُذنِبَ اِلَّا الغَفُور...

وقتی میان در و دیوار تنهایی، گناهانم مرا زمین گیر میکند تو به من مادری عطا کردی که تا دست به دامانش میشوم چادر سبزش را بر روی سرم میکشد و آبرویم را میخرد برای همیشه.........

تو به من مولایی دادی که وقتی دستم از همه جا کوتاه میشود، مانند کودکی بی پناه سرم را روی زانوهایم میگیرم و چشم امیدم را به دستهای مهربانش میدوزم و او مهربانانه و پدرانه دستم را میگیرد و آرام بلندم میکند تا هرگز زمین نخورم و پشتم گرم باشد به مولائیش........

وقتی تب غصه هایم وجودم را فرا میگیرد مسیر حرم را به من نشان میدهی و من سردرگم و خسته از همه جا دلم را گره میزنم به پنجره فولادش و دردهایم را دانه دانه گریه میکنم وآقای رئوف حرم، اشکهایم را پاک میکند و مرا بر سر سفره کرمش مینشاند.......

وقتی نگاهم مه آلود میشود و قلبم زنگار بی حیایی به خود میگیرد مرا میکشانی تا محرم ومن یک جرعه غیرت از دستان عباس مینوشم تا تمام وجودم وضو بگیرد و ندبه کنان در مقابل آقایم زانو می زنم و آن تن نازنین بی سر، بر سرم دست میکشد تا در حریمش پناه بگیرم و پیله وجودم پروانه ای شود برای پرواز........

و وقتی در این زمانه غربت بر سر دو راهی های شک و تردید آواره میشوم خورشید پشت ابرت را به دادم میرسانی تا مبادا فتنه های روزگار مرا به اسارت ببرد و از قافله سالار عشق جامانده شوم و چه زیبا مولا و آقا و صاحبم دستم را میگیرد و مرا میرساند تا مقصد، تا خود خود خدا.....

خدایی که خودت آن را به من دادی با آفرینش من، تا اشرف مخلوقاتت باشم....
و تو چه عاشقانه خدایی میکنی در حالی که من لحظه ای هم بندگی نمیکنم ......
تو تمام نعمتهایت را به من عطا کردی ... و من شرمنده و خجالت زده از این همه لطف و بخشش و مهربانیت باز به درگاهت مینشینم تا باورم کنی جز این خانه جایی را نمی شناسم ......
#خدایا_از_ما_دعائی_ازتو_نگاهی
دیدگاه ها (۷)

زن کیست....؟؟؟؟!!!! 😌 🤔 اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون...

مادر بزرگ رفت. چگونه به خاک بسپاریمت عزیز عزیز از امروز به ب...

عشــــق آخر تیشـــــــه زد بر ریشــــه ام تی...

خدا نکند انسانی از خوب بودنش خسته بشود،خدا نکند آدمی بشود که...

کبریت

صحنه,پارت یازدهم

من عاشق شدمپارت (19)☆☆☆☆☆☆☆☆☆هه سو:باشه فقط دیگه تکرار نشهته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط