«پارت 1 رمان عشق تو»
«پارت 1 رمان عشق تو»
سارا:کلاس اول بودم با بچه ها تو مدرسه دعوام شد وقتی رسیدم در حیاط کلید باهام نبود کسی هم خونه نبود که برام درو باز کنه رفتم خونه مادر بزرگم اینها
همه عمه هام اونجا بودن منم خجالت کشیدم اولش یکم خجالتی بودم رفتم داخل باهمه سلام کردم نشستم کنار یکی از عمه هام
داشتم به پسر عمم نگاه میکردم همون موقع بود عاشقش شدم:)
آخه کوچیک بودم فکر نمیکردم الان من عاشق بشم خلاصه که وقتی نگاهش میکردم استرس میگرفتم دستام یخ میکرد
امیر:خوبی!؟
سارا:اره اره خوبم
امیر:بیا اینجا کارت دارم
سارا: آخه...باشه الان میام
امیر:نگاهش کردم دستاش رو گرفتم دستاش یخ کرده بود
گفتم چیشده چرا انقدر دستات سرده مطمئنی خوبی؟
سارا:اره خوبم
الکی بهش گفتم معدم درد میکنه
زمان خیلی زود گذشت
«3 سال بعد»
یه روز با ماشین اومد جلوی در خونمون کلاس چهارم بودم با ذوق رفتم پیشش گفتم که جلوی در باشگاه دیدمت
امیر:مگه تو هم میای باشگاه؟
سارا:اره بابا میرم والیبال
امیر:والیبالتم خوبه!؟
سارا:بدنیست
#کپی_ممنوع.
سارا:کلاس اول بودم با بچه ها تو مدرسه دعوام شد وقتی رسیدم در حیاط کلید باهام نبود کسی هم خونه نبود که برام درو باز کنه رفتم خونه مادر بزرگم اینها
همه عمه هام اونجا بودن منم خجالت کشیدم اولش یکم خجالتی بودم رفتم داخل باهمه سلام کردم نشستم کنار یکی از عمه هام
داشتم به پسر عمم نگاه میکردم همون موقع بود عاشقش شدم:)
آخه کوچیک بودم فکر نمیکردم الان من عاشق بشم خلاصه که وقتی نگاهش میکردم استرس میگرفتم دستام یخ میکرد
امیر:خوبی!؟
سارا:اره اره خوبم
امیر:بیا اینجا کارت دارم
سارا: آخه...باشه الان میام
امیر:نگاهش کردم دستاش رو گرفتم دستاش یخ کرده بود
گفتم چیشده چرا انقدر دستات سرده مطمئنی خوبی؟
سارا:اره خوبم
الکی بهش گفتم معدم درد میکنه
زمان خیلی زود گذشت
«3 سال بعد»
یه روز با ماشین اومد جلوی در خونمون کلاس چهارم بودم با ذوق رفتم پیشش گفتم که جلوی در باشگاه دیدمت
امیر:مگه تو هم میای باشگاه؟
سارا:اره بابا میرم والیبال
امیر:والیبالتم خوبه!؟
سارا:بدنیست
#کپی_ممنوع.
۳۳۲
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.