بد باش ولی ماله من باش Part 7
بد باش ولی ماله من باش Part 7
بالاخره صبحونمونو بعد از کلی حرف زدن اومدیم و من بهش گفتم : + یه خورده باید استراحت کنی .
یه خورده غر غر کرد و منم بهش گفتم :
+ اگر پسر خوبی باشی بعداً واست نارنگی میارم که خوشحال شد و قول کرد منم بهش کمک کردم که رو تخت بشینه .
اومدم برم که.....(بهله طبق معمول نمی زاره بری😐😐😂😂😂👌👌)
_ نرو اگه بری تنهایی چیکار کنم ؟؟؟ (کیوت طوری 💜🥺💜🥺)
+ باش صبر کن الآن بر می گردم .
رفتم تو اتاقمو دفتر نقاشیمو برداشتمو اومدم تو اتاق .
نشستم کنارشو و دفترمو باز کردم . یهویی گفت :
_ نقاشیاتو بهم نشون بده .
همشو نشون دادم گفت خیلی خوبه با استعدادییی 💜🥺💜🥺
+ مرسی
بعد سعی کردم از قیافش ذهنی یه تصویر بکشم ولی خندون .
بعدش سنگینیو رو شونم حس کردم . برگشتم دیدم به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده . جا به جا نشدم تا بیدار نشه . ادامه دادمو بالاخره تموم کردم .
و خیلی آروم گذاشتم رو میز کناریش .
بعدش یه خوده با گوشیم ور رفتم که بیدار شد .
_ تموم شد ؟؟ و چشماشو مالوند .
+ اوهوم . _ ببینمم
و نشونش دادم . اینقدر خوشحال شد که بغلم کرد . بعدش با هم رفتیم پایین .
اون نشست رو صندلی آشپز خونه باهم حرف می زدیم و منم غذا درست می کردیم ، بعدشم می خندیدیم که زنگ در خورد . منم یه خورده با داد پرسیدم شما کی هستین ؟؟
جیمین : ماییم سوییتی . در و باز کردم و یه لبخند زدم
+ ببخشید فکر کردم غریبست
نامی : عیبی نداره ، خوب کردی که احتیاط کردی .
کوک : یونگی هیونگ کجاست ؟؟
+ تو آشپزخونه از غذا ها ناخنک می زنه .
پسرا : 😂😂😂
+ ای باوا یه لحظه حواسم نبودا ، غذام ، بیاید آشپزخونه .
همه آروم اومدن .
+ ای بابا خب ، می گفتی بیا .
😂😂😂 _
+ نخند نمکدون .
_ باش . و یه چشمک زد و منم دهنمو براش کج کردم .
_ سلام پسرا (این ¢ علامت ههمست یادتون باشه
¢ سلام .
ته : هیونگ دستت خوبه ؟؟
_ آره بابا سویون دستمو پانسمان کرد ولی.....
¢ ولی چی ؟؟
_ کلی غر بارم کرد که چرا مواظب خودم نبودم .
هوسوک : خو بچه راس می گه .
جین : چه بوی خوبی !!!!
+ آره برای ناهاره
جین : میشه مزه کنم ببینم چه مزه ای می ده؟؟؟
+ آشپزی بلدی ؟؟
جین : آره موقع هایی که یونگی حوصله نداره من درست می کنم .
☺☺😄😄👌👌 +
جین : دستپختش خیلی خوبه
_ اون ناهاره ظهره دیروزمم درست کرد
کوک شیطنتش گل کرد و گفت : شما دو تا قرارد می زارید ؟؟😐😐😐
+ نه اشتب شده
_ نه خیرم ، کوک راس می گی ما قرار می زاریم .
من یه دیقه قرمز شدم .
+ یونگییییی😳😳
جیمین : چه عیبی داره یونگی از سینگل به گور بودن در اومده (زبونم لال☺☺😐😐👌)
ته : ه دختر به این خوشگلی یونگی قبل از تو اینقدررر سرد بودددد
😐😐🔪🔪🔪 _
بالاخره اومدیم و ناهار درست کردیم و یونگی یادش نبوده و نقاشی منو با خوش آورده بود پایین .
کوک : واوووو اینو کی از تو کشیده هیونگ ؟؟؟
__________________
ᵀᵒ ᵇᵉ ᶜᵒᵘⁿᵗᵉᵈ...........😄😄💜💜👌☺☺☺ادامه دارد
منتظر لایک ها هستم خمار بمانید 😂💜💜🔪
بالاخره صبحونمونو بعد از کلی حرف زدن اومدیم و من بهش گفتم : + یه خورده باید استراحت کنی .
یه خورده غر غر کرد و منم بهش گفتم :
+ اگر پسر خوبی باشی بعداً واست نارنگی میارم که خوشحال شد و قول کرد منم بهش کمک کردم که رو تخت بشینه .
اومدم برم که.....(بهله طبق معمول نمی زاره بری😐😐😂😂😂👌👌)
_ نرو اگه بری تنهایی چیکار کنم ؟؟؟ (کیوت طوری 💜🥺💜🥺)
+ باش صبر کن الآن بر می گردم .
رفتم تو اتاقمو دفتر نقاشیمو برداشتمو اومدم تو اتاق .
نشستم کنارشو و دفترمو باز کردم . یهویی گفت :
_ نقاشیاتو بهم نشون بده .
همشو نشون دادم گفت خیلی خوبه با استعدادییی 💜🥺💜🥺
+ مرسی
بعد سعی کردم از قیافش ذهنی یه تصویر بکشم ولی خندون .
بعدش سنگینیو رو شونم حس کردم . برگشتم دیدم به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده . جا به جا نشدم تا بیدار نشه . ادامه دادمو بالاخره تموم کردم .
و خیلی آروم گذاشتم رو میز کناریش .
بعدش یه خوده با گوشیم ور رفتم که بیدار شد .
_ تموم شد ؟؟ و چشماشو مالوند .
+ اوهوم . _ ببینمم
و نشونش دادم . اینقدر خوشحال شد که بغلم کرد . بعدش با هم رفتیم پایین .
اون نشست رو صندلی آشپز خونه باهم حرف می زدیم و منم غذا درست می کردیم ، بعدشم می خندیدیم که زنگ در خورد . منم یه خورده با داد پرسیدم شما کی هستین ؟؟
جیمین : ماییم سوییتی . در و باز کردم و یه لبخند زدم
+ ببخشید فکر کردم غریبست
نامی : عیبی نداره ، خوب کردی که احتیاط کردی .
کوک : یونگی هیونگ کجاست ؟؟
+ تو آشپزخونه از غذا ها ناخنک می زنه .
پسرا : 😂😂😂
+ ای باوا یه لحظه حواسم نبودا ، غذام ، بیاید آشپزخونه .
همه آروم اومدن .
+ ای بابا خب ، می گفتی بیا .
😂😂😂 _
+ نخند نمکدون .
_ باش . و یه چشمک زد و منم دهنمو براش کج کردم .
_ سلام پسرا (این ¢ علامت ههمست یادتون باشه
¢ سلام .
ته : هیونگ دستت خوبه ؟؟
_ آره بابا سویون دستمو پانسمان کرد ولی.....
¢ ولی چی ؟؟
_ کلی غر بارم کرد که چرا مواظب خودم نبودم .
هوسوک : خو بچه راس می گه .
جین : چه بوی خوبی !!!!
+ آره برای ناهاره
جین : میشه مزه کنم ببینم چه مزه ای می ده؟؟؟
+ آشپزی بلدی ؟؟
جین : آره موقع هایی که یونگی حوصله نداره من درست می کنم .
☺☺😄😄👌👌 +
جین : دستپختش خیلی خوبه
_ اون ناهاره ظهره دیروزمم درست کرد
کوک شیطنتش گل کرد و گفت : شما دو تا قرارد می زارید ؟؟😐😐😐
+ نه اشتب شده
_ نه خیرم ، کوک راس می گی ما قرار می زاریم .
من یه دیقه قرمز شدم .
+ یونگییییی😳😳
جیمین : چه عیبی داره یونگی از سینگل به گور بودن در اومده (زبونم لال☺☺😐😐👌)
ته : ه دختر به این خوشگلی یونگی قبل از تو اینقدررر سرد بودددد
😐😐🔪🔪🔪 _
بالاخره اومدیم و ناهار درست کردیم و یونگی یادش نبوده و نقاشی منو با خوش آورده بود پایین .
کوک : واوووو اینو کی از تو کشیده هیونگ ؟؟؟
__________________
ᵀᵒ ᵇᵉ ᶜᵒᵘⁿᵗᵉᵈ...........😄😄💜💜👌☺☺☺ادامه دارد
منتظر لایک ها هستم خمار بمانید 😂💜💜🔪
۴.۴k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.