یکی از فانتزیام اینه که توی بیمارستانیه پرستار فوق العاد

یکی از فانتزیام اینه که توی بیمارستان،یه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب از اتاق عمل سریع بیاد بیرون و داد بزنه:
آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره ...
من درحالی که لبخندی پرمعنا بر لب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم پرستار بلندتر و با التماس میگه:
آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده ...
من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن :
آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره ...
من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
.
.
.
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن ...
بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار دور میشم ...
خخخخخخخخخخخخخخخخ =)))))))))))))
دیدگاه ها (۶)

یه سری از ادما باس شعور و تربیت رو از وسایل الکترونیکی یاد ب...

بابام میــبینه که دارم فیسبوک چک میکنم میگه : همش تو فیسبوکی...

پسرک با ناراحتی پرسید: آیا مرا فراموش می کنی؟؟؟؟ دخترک با بغ...

مرد اگر پای نگار خوشگلش در رهی لغزید میلرزد دلش تندمیگوید به...

فرار من

شوهر دو روزه پارت۸۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط