part 6
part 6
منجی من
توی خونه هیچی نداشتیم تصمیم گرفتم برم بیرون یک شلوار کارگو و هودی با رنگ مشکی پوشیدم یک کلاه بیسبال مشکی هم سرم کردم و با بوته مشکی کارو تموم کردم در باز کردمو رفتم بیرون
+ چرا اینقدر امروز شلوغه
همینجوری داشتم میرفتم سرم پایین بود که یدفعه با سر رفتم توی سینه یک نفر سرمو بالا کردم
+ ببخشید
ناشناس : اشکال نداره
چرا اینجا انقدر جمعیت جمع شده
خبرنگار: همین لحظه یک خبر ناراحت کننده به دستم رسید یونتان سگ مستر کیم تهیونگ فوت شدند
با تعجب به خبرنگاره نگاه کردم چی میگفت
رفتم طرف یک دختره که فکر کنم همسن و سال خودم بود
+ ببخشید اینجا چخبره
دختره : هققق سگ تهیونگ فوت شده کمپانی قرار گذاشته هققق ارمی ها جمع شن یک نفر که هققق با اعتماد تره رو ببرن پیش تهیونگ تا خوب هقققق( زد زیر گریه )
دلم براش سوخت خودمم گریه ام گرفته بود بغلش کردم
+ هی اروم باش اروم
دختره : مرسی که درکم کردی
سریع از اونجا با هرچی توان داشتم بدو بدو کردم به طرف کمپانی بیگ هیت دیگه داشتم میرسیدم که یک دفعه لیز خورد افتادم
+ اخ
- خوبی بلند شو
سرمو بلند کردم عه اینکه اقای لی خودمونه( اقای لی همون اقایی که اومده بود مدرسه ا/ ت )
ا/ت : سلام اقای لی اینجا چخبره
اقای لی دستمو گرفت کمکم کرد بلند شم
اقای لی : متاسفانه سگ مستر کیم فوت شده مستر کیم خیلی ناراحت انقدر حالش بده که همه ی خدمت کاراشو اخراج کرده ما دنبال یک نفریم که مورد اعتماد باشه تا بره پیش مستر کیم بلکه کمکش کنه خوب شه
با ناراحتی سرمو تکون دادم دلم برای تهیونگ تنگ شده تقریبا یک ساله ندیدمش
اقای لی : اره هههه
ا/ت : چی شدددد( با ترس)
اقای لی : تو تو عالی هم قابل اعتمادی هم شیطونو خنده داری
شیطون هه من دیگه اون ادم سابق نیستم( توی دلش )
ا/ت: متاسفم ولی....
اقای لی: متاسفمو کوفت نه نداریم دنبالم بیا
ا/ت: اقای ...
دستمو گرفت دنبال خودش میکشید
اقای لی: اقای پی دی نیممممممم
پی دی نیم: یا خود خدا بلهههه
اقای لی : پیداش.... پیداش کردم ( نفس نفس میزد )
اقای لی بادست منو نشون داد
اقای لی : من این دخترو میشناسم اسم جانگ ا/ ته دختر قابل اعتمادی
پی دی نیم یک نگاه بهم انداخت
پی دی نیم : اره خوبه به نظر شیطون میاد بفرستش
خونه ....
حمایت فراموش نشه گرللل
منجی من
توی خونه هیچی نداشتیم تصمیم گرفتم برم بیرون یک شلوار کارگو و هودی با رنگ مشکی پوشیدم یک کلاه بیسبال مشکی هم سرم کردم و با بوته مشکی کارو تموم کردم در باز کردمو رفتم بیرون
+ چرا اینقدر امروز شلوغه
همینجوری داشتم میرفتم سرم پایین بود که یدفعه با سر رفتم توی سینه یک نفر سرمو بالا کردم
+ ببخشید
ناشناس : اشکال نداره
چرا اینجا انقدر جمعیت جمع شده
خبرنگار: همین لحظه یک خبر ناراحت کننده به دستم رسید یونتان سگ مستر کیم تهیونگ فوت شدند
با تعجب به خبرنگاره نگاه کردم چی میگفت
رفتم طرف یک دختره که فکر کنم همسن و سال خودم بود
+ ببخشید اینجا چخبره
دختره : هققق سگ تهیونگ فوت شده کمپانی قرار گذاشته هققق ارمی ها جمع شن یک نفر که هققق با اعتماد تره رو ببرن پیش تهیونگ تا خوب هقققق( زد زیر گریه )
دلم براش سوخت خودمم گریه ام گرفته بود بغلش کردم
+ هی اروم باش اروم
دختره : مرسی که درکم کردی
سریع از اونجا با هرچی توان داشتم بدو بدو کردم به طرف کمپانی بیگ هیت دیگه داشتم میرسیدم که یک دفعه لیز خورد افتادم
+ اخ
- خوبی بلند شو
سرمو بلند کردم عه اینکه اقای لی خودمونه( اقای لی همون اقایی که اومده بود مدرسه ا/ ت )
ا/ت : سلام اقای لی اینجا چخبره
اقای لی دستمو گرفت کمکم کرد بلند شم
اقای لی : متاسفانه سگ مستر کیم فوت شده مستر کیم خیلی ناراحت انقدر حالش بده که همه ی خدمت کاراشو اخراج کرده ما دنبال یک نفریم که مورد اعتماد باشه تا بره پیش مستر کیم بلکه کمکش کنه خوب شه
با ناراحتی سرمو تکون دادم دلم برای تهیونگ تنگ شده تقریبا یک ساله ندیدمش
اقای لی : اره هههه
ا/ت : چی شدددد( با ترس)
اقای لی : تو تو عالی هم قابل اعتمادی هم شیطونو خنده داری
شیطون هه من دیگه اون ادم سابق نیستم( توی دلش )
ا/ت: متاسفم ولی....
اقای لی: متاسفمو کوفت نه نداریم دنبالم بیا
ا/ت: اقای ...
دستمو گرفت دنبال خودش میکشید
اقای لی: اقای پی دی نیممممممم
پی دی نیم: یا خود خدا بلهههه
اقای لی : پیداش.... پیداش کردم ( نفس نفس میزد )
اقای لی بادست منو نشون داد
اقای لی : من این دخترو میشناسم اسم جانگ ا/ ته دختر قابل اعتمادی
پی دی نیم یک نگاه بهم انداخت
پی دی نیم : اره خوبه به نظر شیطون میاد بفرستش
خونه ....
حمایت فراموش نشه گرللل
۱.۰k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.