با اینکه جانباز بودم نتونستم پسرم را خوب تربیت کنم

با اینکه جانباز بودم نتونستم پسرم را خوب تربیت کنم...
کم کم نمازش را هم ترک کرده بود ؛ هر وقت بهش میگفتم: چرا اینجوری میکنی؟ میگفت: شما نسلت با من فرق میکنه و ما رو درک نمی کنی.گفتم: حداقل به احترام من جانباز برای حفظ آبروی پدرت این کارا رو نکن. توجهی نمی کرد . هر کاری کردم نشد، عصبانی رفتم سر قبر شهید زین الدین شروع کردم گریه کردن و بهش گفتم: ببین آقا مهدی تو فرمانده من بودی من به فرمان تو اومدم جبهه همون موقعی که می تونستم پیش پسرم باشم ، همون موقعی می تونستم تربیتش کنم تا اینجوری نشه.ببین آقا مهدی اگه درستش کردی که بازم نوکرتم اگه نه که میرم همه جا ، جار میزنم که همه این چیزائی که می گید بیخود بوده.اون شب دیدم نصف شب چراغ اتاق پسرم روشن شد.رفتم پشت در دیدم صدائی نمیاد برگشتم. شب دوم هم همینطور . شب سوم طاقت نیاوردم ، رفتم تو دیدم داره نماز شب میخونه!!! تموم که شد . گفتم: پسرم چی شده که؟؟؟
گفت : بابا هیچی نپرس فقط بدون کار خودت رو کردی!!!
این شب ها شهید زین الدین منو برای نماز شب بیدار می کند.

شادی روح همه شهیدان صلوات
دیدگاه ها (۳)

توی محوطه دانشگاه باد خیلی شدیدی می وزید، طوری که مجبور بودی...

قسمت اول....ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﯾ...

قسمت دوم..بعداز شهدا معذرت خواهی میکنه میره خونش خانمش میگه ...

قسمت اول۰⭐ حتما بخونید ⭐ 🌴 دعوت می‌کنم با خواندن این متن مهم...

🍁خانم جان میگفت قدیما زمستوناش مثل الان نبود که، وقتی برف می...

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

#پارت سه#هیونجبن...(ویو ا.ت)ساعت حدود ۲شده بود دیگه کمکم نگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط