رمان فیک پارت بچه ها حس میکنم رمانم خیلی طولانی شده
رمان فیک پارت16 بچه ها حس میکنم رمانم خیلی طولانی شده
ج:مشکل رزی بود رفتم پیش رزی و نمیدوستم چطوری بهش بگم اما ی نقشه داشتم پس رفتم پیشش بهش گفتم
رزی ام.. چیزه من فهمیدم لیسا کجاست
دیدم چشماش برقی زد هزارتا سوال ازم پرسید
ر:چییی؟؟ کجاست؟ خوبه؟ پیش کی؟ راهش دوره
ج:اععع دو دیقه وایسا گیجم کردی
ببین( مکث زیاد)
ر:در زر بزننن کجاست
ج:خودم حوصله نداشتم که عصبانی شدم گفتم
اععع اگه بخوام لیسا رو بگردونم باید تورو باهاش عوض کنم
که یهو دیدم لال شد بعد کمی مکث گفت
ر:چ.چ.چی؟ م. من؟
ج:میدونم عجیبه اما ببین من ی نقشه دارم قول میدم بهت قول میدم
ببین تو باید به من بیای بریم تا لیسا رو بگیریم
اما نگران نباش هیچ اتفاقی برات نمی افته
ر:ح.حالا مگه طرف کی هست؟
ج: نمیدوستم چطوری بهش بگم همون مردس
ببین چیزه یه مرد بود گفتی همش انگار دنبال لیسا بود
همونه
که یهو دیدم رنگش پرید
ر:خیلی میترسیدم اما از رو شناختی که از روش دارم میدونم که وقتی قول میده هیچوقت زیرش نمیزنه
و بخاطر لیسا گفتم
باشه
ج:خوشحال شدم
بهش گفتم فردا اماده باشه لباساشو جمع کنه
بعد ی گوشواره دادم بهش
ر:این گوشواره ها برای چی؟؟
ج:ببین داخل این گوشواره ها یه رد یاب هست با این گوشواره ها رد خونشو زد
فلش بک به فردا
ر:اماده شدم گوشواره ها رو انداختم گوشم رفتم پایین
کوک امده بود دنبالم یکم دلشوره داشتم اما بخاطر لیسا
ج:رفتم دنبال جنی وقتی به محل قرار رسیدیم زنگ جک زدم جک امد سلام کرد اما سری چند تا هلیکوپتر امدن بالاسرمون جک دست رزی رو گرفت اما کشدیشم که یهو....
شرط لایک، 3
کامنت 24
ج:مشکل رزی بود رفتم پیش رزی و نمیدوستم چطوری بهش بگم اما ی نقشه داشتم پس رفتم پیشش بهش گفتم
رزی ام.. چیزه من فهمیدم لیسا کجاست
دیدم چشماش برقی زد هزارتا سوال ازم پرسید
ر:چییی؟؟ کجاست؟ خوبه؟ پیش کی؟ راهش دوره
ج:اععع دو دیقه وایسا گیجم کردی
ببین( مکث زیاد)
ر:در زر بزننن کجاست
ج:خودم حوصله نداشتم که عصبانی شدم گفتم
اععع اگه بخوام لیسا رو بگردونم باید تورو باهاش عوض کنم
که یهو دیدم لال شد بعد کمی مکث گفت
ر:چ.چ.چی؟ م. من؟
ج:میدونم عجیبه اما ببین من ی نقشه دارم قول میدم بهت قول میدم
ببین تو باید به من بیای بریم تا لیسا رو بگیریم
اما نگران نباش هیچ اتفاقی برات نمی افته
ر:ح.حالا مگه طرف کی هست؟
ج: نمیدوستم چطوری بهش بگم همون مردس
ببین چیزه یه مرد بود گفتی همش انگار دنبال لیسا بود
همونه
که یهو دیدم رنگش پرید
ر:خیلی میترسیدم اما از رو شناختی که از روش دارم میدونم که وقتی قول میده هیچوقت زیرش نمیزنه
و بخاطر لیسا گفتم
باشه
ج:خوشحال شدم
بهش گفتم فردا اماده باشه لباساشو جمع کنه
بعد ی گوشواره دادم بهش
ر:این گوشواره ها برای چی؟؟
ج:ببین داخل این گوشواره ها یه رد یاب هست با این گوشواره ها رد خونشو زد
فلش بک به فردا
ر:اماده شدم گوشواره ها رو انداختم گوشم رفتم پایین
کوک امده بود دنبالم یکم دلشوره داشتم اما بخاطر لیسا
ج:رفتم دنبال جنی وقتی به محل قرار رسیدیم زنگ جک زدم جک امد سلام کرد اما سری چند تا هلیکوپتر امدن بالاسرمون جک دست رزی رو گرفت اما کشدیشم که یهو....
شرط لایک، 3
کامنت 24
- ۱.۴k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط