Living white you

Living white you
Pt18
تو همین فکر ها بودم که در باز شد. کوک بود.(تصوراتتون خراب شد. جیمین نبود😄)
کوک ـ ات... باید بری.
ات ــ کجا؟
کوک ـ جیمین.... گفت ببرمت خونت.
ات ـ چه بهتر. من اصن میخواستم برم.
کوک ـ مواظب خودت باش.
ات ـ نمیخواد نگران من باشی. این رو بدونید... شما دوست های جیمین نیستید. شما بردع هاشید. اون داره ازتون سوءاستفاده میکنه.
کوک ـ ما نمیتونیم بهش پشت کنیم. اون رحم نداره. اصلا. دیدی که. تو رو هم میخواد بفرسته بری.
ات ـ بیخیال. من براش هو. س بودم.
و رفتم بیرون. بی توجه به هیچکدومشون رفتم داخل ماشین و راه افتادیم. اشک دور چشمام جمع شد. تمام خاطراتمون از جلو چشمام رد شد. رسیدیم. از ماشین پیاده شدم و(راستی بادیگارد پشت فرمون بود.) رفتم داخل خونه. خونه رو تمیز کرده بودن. دیگه اثری از جنازه پدر و مادرم و خون نبود. رفتم داخل اتاق و خودم رو پرت کردم رو تخت. اون چطور تونست با من بازی کنه.
منو فریب داد. ولی یچیزی بهم یاد داد. اینکه دیگه به هیچ کس اعتماد نکنم. #هیچکس.
پایان.
امیدوارم خوشتون اومده باشه
دیدگاه ها (۴۶)

فیک جدید. درخواستینام: bad boy ژانر: عاشقانه، کمی خشنشخصیت ه...

وای من و مامان و بابا داشتیم این کنسرت رو میدیدیم که یهو جیم...

Living white you Pt 17ات ـ من... باید بچه رو سقط کنم.دکتر ـ ...

Living white you Pt16خلاصه. هوپ رو بردم دکتر و دستش رو عمل ک...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۱

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط