Living white you
Living white you
Pt16
خلاصه. هوپ رو بردم دکتر و دستش رو عمل کردیم.
برگشتیم خونه و خوابیدیمـ
فردا:
ات ویو.
خونه بودم و پسر ها رفته بودن بیرون چند تا کار داشتن.
حالت تهوع داشتم. به خودم شک کردم. با یکی از بادیگارد ها رفتیم دکتر.
(بیمارستان)
دکتر ـ خب خانم. چند سالتونه؟
ات ـ من... من... ۱۵ سالمع.
دکتر ـ اوه. تو این سن خیلی زوده.
ات ـ دکتر.... چیشده؟
دکتر ـ شما.... همسر دارید؟
ات ـ نه
دکتر ــ خب... شما... حامله این.
ات ـ چ چ چیییییییی؟
دکتر ـ اروم باشید خانم. چیز عجیبی نیست.
ات ـ من... من.... من حامله نیستم.
دکتر ـ باورش سخته اما شما از کسی حامله شدید. دوست پسر دارید؟
ات ـــ خب... بله.
دکتر ـ رابطه جن. سی داشتید؟
ات ـــ ب ب بله
دکتر ـ خب. تبریک میگم.
ات ـ میتونم سقطش کنم؟
دکتر ـ بله. اما توصیه نمیکنم.......
ادامه دارد.....
Pt16
خلاصه. هوپ رو بردم دکتر و دستش رو عمل کردیم.
برگشتیم خونه و خوابیدیمـ
فردا:
ات ویو.
خونه بودم و پسر ها رفته بودن بیرون چند تا کار داشتن.
حالت تهوع داشتم. به خودم شک کردم. با یکی از بادیگارد ها رفتیم دکتر.
(بیمارستان)
دکتر ـ خب خانم. چند سالتونه؟
ات ـ من... من... ۱۵ سالمع.
دکتر ـ اوه. تو این سن خیلی زوده.
ات ـ دکتر.... چیشده؟
دکتر ـ شما.... همسر دارید؟
ات ـ نه
دکتر ــ خب... شما... حامله این.
ات ـ چ چ چیییییییی؟
دکتر ـ اروم باشید خانم. چیز عجیبی نیست.
ات ـ من... من.... من حامله نیستم.
دکتر ـ باورش سخته اما شما از کسی حامله شدید. دوست پسر دارید؟
ات ـــ خب... بله.
دکتر ـ رابطه جن. سی داشتید؟
ات ـــ ب ب بله
دکتر ـ خب. تبریک میگم.
ات ـ میتونم سقطش کنم؟
دکتر ـ بله. اما توصیه نمیکنم.......
ادامه دارد.....
- ۳.۸k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط