عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۰۵
من دوست دارم عاشقتم میفهمی .. جوری ترو دوست دارم عاشقتم که نفسم به نفسات بسته ترو دوست دارم ترو .. من واقعا دوست دارم
دستش را محکم در دست خود گرفت و پشت دستش را محکم بوسید با عشق و علاقه زیاد ای که در دلش میگشت و چشم های پر از عشق و هیجان زیاد موج میزد گفت : مین جی منو قبول میکنی .. عاشقتم .. خیلی زیاد دوست دارم جمله عاشقانه من .. مین جی من ..
دخترک با ذوق نگاهش کرد و روی تک پاشنه کفش بلند شد و محکم لب طرف مقابل را بوسید .. و ازش جدا شد : کیم تهیونگ وقتی ترو قبول میکنم که انتخاب کنی بچه میخواهی یا نه ..
لحظه ای نگاه تهیونگ سرد شد .. ولی تبدیل به مانیا نشد .. تند گفت : گوش بده عشقم .. من ترو دوست دارم خیلی خیلی ولی میترسم که اگه بچم به دینا بیاد مثل من باشه ..
غمگین سر خم کرد و به شن های که نیم آبی بود زل زد .. مین جی دستش راربوث گونه تهیونگ گذاشت و باز هم روی پاشنه کفش بلند شد نرم لب تهیونگو بوسید.. سپس پیشانیش را روی پیشانی او گذاشت و زمزمه کنان گفت: کیم تهیونگ... تو ما رو دوست نداری
تهیونگ گیچ نگاهش کرد : شما ؟
مین جی در کسری از ثانیه غمگین شد و با لحن بسیاری محکم ای گفت : تا وقتی خوب میشی ما رو نداری کیم تهیونگ
حالا لکه ها خونینی رول لباس سفید کوتاهش شد تهیونگ با نفس تنگی نگاهش کرد ... نفسش هر دقیقه تنگ تر میشد .. عصبی شد و گیچ داد زد : لعنتییی... محکم ضربه ای به سرش زد .. و روی زمین نشست... صدا خفه ای در سرش گشت : تو ما رو دوست نداری...من و اون من و اون .. ما رو دوست نداری ..
با هجوم از خواب پرید محکم نفس کشید و قفسه سینش بالا و پایین میشد .. مین جی تند لیوان آب را با دستش سمت تهیونگ گرفت : شوهر چی شده .. کابوس دیدی
تهیونگ داغون دستی به چشمام کشید و با دست لرزاند آب را نوشید .. مین جی تند لیوان را از او گرفت .. سپس روی عسلی گذاشت بند لباس خوابش سر خورد روی شانه اش بدون توجه به لباس با نگرانی به تهیونگ زل زد : خوبی ... نگران دستش را روی صورتش کشید .. قلب تعیونگ محکم میتپد داغون تر گفت : نم...دونم..
مین جی : چی تو خواب دیدی که اینجوری ترسیدی
تهیونگ چشم به صورت درخشان مین جی دوخت .. چهره زیبا مین جی خود نمایی میکرد مخصوصا لب هایش ...
پارت ۱۰۵
من دوست دارم عاشقتم میفهمی .. جوری ترو دوست دارم عاشقتم که نفسم به نفسات بسته ترو دوست دارم ترو .. من واقعا دوست دارم
دستش را محکم در دست خود گرفت و پشت دستش را محکم بوسید با عشق و علاقه زیاد ای که در دلش میگشت و چشم های پر از عشق و هیجان زیاد موج میزد گفت : مین جی منو قبول میکنی .. عاشقتم .. خیلی زیاد دوست دارم جمله عاشقانه من .. مین جی من ..
دخترک با ذوق نگاهش کرد و روی تک پاشنه کفش بلند شد و محکم لب طرف مقابل را بوسید .. و ازش جدا شد : کیم تهیونگ وقتی ترو قبول میکنم که انتخاب کنی بچه میخواهی یا نه ..
لحظه ای نگاه تهیونگ سرد شد .. ولی تبدیل به مانیا نشد .. تند گفت : گوش بده عشقم .. من ترو دوست دارم خیلی خیلی ولی میترسم که اگه بچم به دینا بیاد مثل من باشه ..
غمگین سر خم کرد و به شن های که نیم آبی بود زل زد .. مین جی دستش راربوث گونه تهیونگ گذاشت و باز هم روی پاشنه کفش بلند شد نرم لب تهیونگو بوسید.. سپس پیشانیش را روی پیشانی او گذاشت و زمزمه کنان گفت: کیم تهیونگ... تو ما رو دوست نداری
تهیونگ گیچ نگاهش کرد : شما ؟
مین جی در کسری از ثانیه غمگین شد و با لحن بسیاری محکم ای گفت : تا وقتی خوب میشی ما رو نداری کیم تهیونگ
حالا لکه ها خونینی رول لباس سفید کوتاهش شد تهیونگ با نفس تنگی نگاهش کرد ... نفسش هر دقیقه تنگ تر میشد .. عصبی شد و گیچ داد زد : لعنتییی... محکم ضربه ای به سرش زد .. و روی زمین نشست... صدا خفه ای در سرش گشت : تو ما رو دوست نداری...من و اون من و اون .. ما رو دوست نداری ..
با هجوم از خواب پرید محکم نفس کشید و قفسه سینش بالا و پایین میشد .. مین جی تند لیوان آب را با دستش سمت تهیونگ گرفت : شوهر چی شده .. کابوس دیدی
تهیونگ داغون دستی به چشمام کشید و با دست لرزاند آب را نوشید .. مین جی تند لیوان را از او گرفت .. سپس روی عسلی گذاشت بند لباس خوابش سر خورد روی شانه اش بدون توجه به لباس با نگرانی به تهیونگ زل زد : خوبی ... نگران دستش را روی صورتش کشید .. قلب تعیونگ محکم میتپد داغون تر گفت : نم...دونم..
مین جی : چی تو خواب دیدی که اینجوری ترسیدی
تهیونگ چشم به صورت درخشان مین جی دوخت .. چهره زیبا مین جی خود نمایی میکرد مخصوصا لب هایش ...
- ۸۵۱
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط