گاهی اوقات از عصبانیت دست به کندن ابروهاش میزدمادرش هرد
گاهی اوقات از عصبانیت دست به کندن ابروهاش میزد..مادرش هردفعه تکرار میکرد که این کارو انجام نده و اون هردفعه با عصبانیت میگفت دست خودم نیست..
همیشه عصبی بود حتی وقت خواب هم از استرس و عصبانیت پاهاشو تکون میداد..
دستاش همیشه می لرزید.. تو بیان کردن احساسش میلنگید چون تو هیچ لغت نامه ایی کلمه ایی برای بیان حالش وجود نداشت..!
ولی اون هنوزم امید داشت شاید به اندازه یک تار نیمه سالمِ ناکوک یه چنگ..!
("نوشته خودم")
( ر.کاف )
همیشه عصبی بود حتی وقت خواب هم از استرس و عصبانیت پاهاشو تکون میداد..
دستاش همیشه می لرزید.. تو بیان کردن احساسش میلنگید چون تو هیچ لغت نامه ایی کلمه ایی برای بیان حالش وجود نداشت..!
ولی اون هنوزم امید داشت شاید به اندازه یک تار نیمه سالمِ ناکوک یه چنگ..!
("نوشته خودم")
( ر.کاف )
- ۱۷.۸k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط