دلش میخواست حرف بزنداما از چه میگفت

دلش میخواست حرف بزند..اما از چه میگفت؟
از کدام درد؟
دنبال کلمات میگشت اما به کلمه ایی نمیرسید..
همه را انگار آزار میداد همه بعد از گذشت یک مدت از او زده میشدند..!
چه باید میکرد؟!
با خود گفت شاید باید بروم..برای همیشه..!

("نوشته خودم")
نویسنده ایی دیوانه..مردم که اینطور میگویند.

( ر.کاف )
دیدگاه ها (۱۲)

پنجره اتاقش رو به دریا بود...دلش که می گرفت انگار دریا هم طو...

دوست داشت که صداش بزنه عشقم!ولی یه چیزی درونش اجازه نمیداد.....

گاهی اوقات از عصبانیت دست به کندن ابروهاش میزد..مادرش هردفعه...

برای هر کسی که به این نیاز داره ...اگر دائماً ارزش خودتو در ...

My Vampire Mate Season 2 part : ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط