سرنوشت سوخته ۲۵
ات:نه بریم اتاقم بعدا صحبت کنیم
اجوما:حتما حرفت مهم هست .....باشه بریم(لبخند)
اتاق ات:
اجوما: خب دختر جون بگو ببینم
ات: راستش همیشه اون گردنبند برام سوال بود عکس کیه
اجوما: خواهرم هست... بهترین فرد زندگیم
ات دستای گرم و پر از محبت اجومارو میگیره و دنبال سوال بعدیش از اجوما میشه
ات: اجوما جونگکوک چرا انقدر به شما احترام میزاره و ....... اصلا شما چرا توی طبقه ایی هستید که جز طبقات مخصوص خاندان جئون هست؟
اجوما: دختر جون تو مثل دخترمی ولی این حقیقت رو نباید کسی بدونه
ات: دختر؟ مگه ما دختر دارید؟
اجوما: دختر جون یه داستان طولانی ایی هست که نه من جون گفتن رو دارم و مطمئنم تو هم گوش شنیدن رو هم نداری....
ات سریع جواب دادو گفت
ات: طلفا. من گوش شنیدن رو دارم ........بعدشم اینجا که کسی نیست راحت باشید من به هیچ کس چیزی نمیگم
اجوما: مسئله گفتن این داستان نیست ولی................
(کمی من من کرد ولی بعد کتابی رو از توی یه گاوصندق قدیمی در اورد معلوم بود کتاب
نسبتا قدیمی هست .........خاک روش رو با دستاش برداشت و با تمیزی به ات داد............ات همین جوری داشت
نگاهش میکرد که چه رازی توی اون کتاب هست و ارام برگه اول را برداشت و شروع به خواندن کرد
داستان زندگی خواهرم مونا و جئون
با زیبایی خدا به او داده بود مرا محو خود میکرد گویی که انگار خداوند سال های سال صورت اورا با دقت و ظرافت تمام نقاشی کرده نه فقط نقاشی صورت بلکه نقاشی باطن اش
اگر دنیا مخالف این باشد که مال نباشد دنیا را نابود میکنم
{دوستان عزیز چندین قسمت از فیک سرنوشت سوخته مربوط به داستانی است که ات میخواند
اجوما:حتما حرفت مهم هست .....باشه بریم(لبخند)
اتاق ات:
اجوما: خب دختر جون بگو ببینم
ات: راستش همیشه اون گردنبند برام سوال بود عکس کیه
اجوما: خواهرم هست... بهترین فرد زندگیم
ات دستای گرم و پر از محبت اجومارو میگیره و دنبال سوال بعدیش از اجوما میشه
ات: اجوما جونگکوک چرا انقدر به شما احترام میزاره و ....... اصلا شما چرا توی طبقه ایی هستید که جز طبقات مخصوص خاندان جئون هست؟
اجوما: دختر جون تو مثل دخترمی ولی این حقیقت رو نباید کسی بدونه
ات: دختر؟ مگه ما دختر دارید؟
اجوما: دختر جون یه داستان طولانی ایی هست که نه من جون گفتن رو دارم و مطمئنم تو هم گوش شنیدن رو هم نداری....
ات سریع جواب دادو گفت
ات: طلفا. من گوش شنیدن رو دارم ........بعدشم اینجا که کسی نیست راحت باشید من به هیچ کس چیزی نمیگم
اجوما: مسئله گفتن این داستان نیست ولی................
(کمی من من کرد ولی بعد کتابی رو از توی یه گاوصندق قدیمی در اورد معلوم بود کتاب
نسبتا قدیمی هست .........خاک روش رو با دستاش برداشت و با تمیزی به ات داد............ات همین جوری داشت
نگاهش میکرد که چه رازی توی اون کتاب هست و ارام برگه اول را برداشت و شروع به خواندن کرد
داستان زندگی خواهرم مونا و جئون
با زیبایی خدا به او داده بود مرا محو خود میکرد گویی که انگار خداوند سال های سال صورت اورا با دقت و ظرافت تمام نقاشی کرده نه فقط نقاشی صورت بلکه نقاشی باطن اش
اگر دنیا مخالف این باشد که مال نباشد دنیا را نابود میکنم
{دوستان عزیز چندین قسمت از فیک سرنوشت سوخته مربوط به داستانی است که ات میخواند
- ۴.۳k
- ۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط