رمان تاوان دروغ پارت سیزدهم
رمان تاوان دروغ #پارت_سیزدهم
بنامین اومد و همه چی حله . نشستم رو تخت بهدخت و رفتم تو اینستا حدود یه ربعی بود تو اینستا بودم که یهو با داد بهدخت از جام پریدم : خاااک تو سرت نازی . یه ساعته تو گوشی . بدو لباس بپوش الان پسره میاد !!!!
ای وای الان یادم افتاد این قرار بود بیاد !!! جواب دادم : کجا باوا هنو نیم ساعت نشده که تو گوشیم ؟؟؟ لباس چه بپوشم لباس ندارم که خره !!!
_حالا تو برو حموم من یه چیزی برات پیدا میکنم .
_ تنکیو عزیزمممم ❤
رفتم حموم و یه دوش تقریبا ده دقیقه ای گرفتم . یهو یادم افتاد حولههههه !!!!!! خاک بسرم حالا چکار کنم ؟؟؟؟ داد زدم : بهدخت بهدخت حوله تمیز دارین لطف کن بیار . تمیز باشه هااااا . یهو یکی جواب داد : بهدخت تو خونه نیستتتت !!!!! بیشووووور کجا رفتتتتتت ؟؟؟؟؟
_ تو دیگه کی هستیییییی ؟؟؟؟؟
_بنیامییییین !!!!!
_ خاله چیییی کجاستتتتت ؟؟؟؟؟
_ خونه نیستتتتت !!!!!
خاک به سرم حالا چه غلطی کنممممم ؟؟؟؟ باز داد زدم : حولههه تمیز نداریننن ؟؟؟؟؟
_چرا داریممممم !!!!!
حالاچجوری ازش بگیرم ؟؟؟ وووووی عجب گیری کردما .... بهدخت خدا لعنتت کنه اگه گیرت بیارم کشتمت .... حدود پنج دقیقه همینجوری موندم که یکی در زد .
_ کمک نمیخوای ؟
_ چرامیخوام ولی نمیدونم چکار کنم ! نمیشه برام حوله بیاری ؟
_نچ مگه من کنیزتم ؟
_خواهشششش
_خیر خودت برو بیار .
_بیشور عوضی
_چکار کردی؟؟؟؟؟
_فحش دادم .....😜
_ گمشو برو حولتو بیار .
_ خو تو اینجایی احمق .
_ من نمیبینم برو بیار
_ من تو رو میشناسم پسره شیطون . کجا هست حالا ؟
_ تو اتاق مامانم .
_گمشو تو اتاقت درم ببند زود . حس کردم دیگه رفت یواش درو باز کردم و دویدم تو اتاق مریم جون و زود حولرو بر داشتم و دویدم تو اتاق بهدخت و درو بستم . اخه اینم وقت رفتن بود لعنتی ؟ زنگ درو زدن . اوخیش فک کنم خانوم اومد . درو وباز کردو پرید تو
_ هوووی چخبرته ؟؟ سرتو میندازی پایین مث گاو میای تو ؟؟ الان وقت رفتن بود خانوم؟؟
_ رفتم برات لباس بخرم خاک تو سرت .
_ اععع بده ببینم و درحالی که که پلاستیکو از دستش میگرفتم گفت : یه تشکری چیزی ؟ _ خب حالا مرسی .
واای یه لباس صورتی خوشگل دخترونه و یه شلوار مثل خودش صورتی . به همراه یه شال صورتی . بهدختو فرستادم بیرون و لباسامو پوشیدم . صداش کردم . اومد تو و گفت : وااای میمردی اینقد خوشکل نمیشدی ؟ و باهم خندیدیم . اقای فضول اومد تو اتاق و با چشای گرد شده و دهن باز تشست رو تخت و نگام کرد . _ اگه دیدنتون تموم شد میشه برین و بسیار ساده و قانع کننده گفت : نه بعد از تو کیفم یه کش صورتی پاپیونی دراوردم و موهامو بافتم . وسایل ارایشیو دراوردم و ریختم رو میز . ریمل و ور داشتم و یکم زدم . یه رژ صورتی دخترونه ور داشتم و به لبام زدم .و کرم به صورتم زدم . شال روهم سرم کردم....
بنامین اومد و همه چی حله . نشستم رو تخت بهدخت و رفتم تو اینستا حدود یه ربعی بود تو اینستا بودم که یهو با داد بهدخت از جام پریدم : خاااک تو سرت نازی . یه ساعته تو گوشی . بدو لباس بپوش الان پسره میاد !!!!
ای وای الان یادم افتاد این قرار بود بیاد !!! جواب دادم : کجا باوا هنو نیم ساعت نشده که تو گوشیم ؟؟؟ لباس چه بپوشم لباس ندارم که خره !!!
_حالا تو برو حموم من یه چیزی برات پیدا میکنم .
_ تنکیو عزیزمممم ❤
رفتم حموم و یه دوش تقریبا ده دقیقه ای گرفتم . یهو یادم افتاد حولههههه !!!!!! خاک بسرم حالا چکار کنم ؟؟؟؟ داد زدم : بهدخت بهدخت حوله تمیز دارین لطف کن بیار . تمیز باشه هااااا . یهو یکی جواب داد : بهدخت تو خونه نیستتتت !!!!! بیشووووور کجا رفتتتتتت ؟؟؟؟؟
_ تو دیگه کی هستیییییی ؟؟؟؟؟
_بنیامییییین !!!!!
_ خاله چیییی کجاستتتتت ؟؟؟؟؟
_ خونه نیستتتتت !!!!!
خاک به سرم حالا چه غلطی کنممممم ؟؟؟؟ باز داد زدم : حولههه تمیز نداریننن ؟؟؟؟؟
_چرا داریممممم !!!!!
حالاچجوری ازش بگیرم ؟؟؟ وووووی عجب گیری کردما .... بهدخت خدا لعنتت کنه اگه گیرت بیارم کشتمت .... حدود پنج دقیقه همینجوری موندم که یکی در زد .
_ کمک نمیخوای ؟
_ چرامیخوام ولی نمیدونم چکار کنم ! نمیشه برام حوله بیاری ؟
_نچ مگه من کنیزتم ؟
_خواهشششش
_خیر خودت برو بیار .
_بیشور عوضی
_چکار کردی؟؟؟؟؟
_فحش دادم .....😜
_ گمشو برو حولتو بیار .
_ خو تو اینجایی احمق .
_ من نمیبینم برو بیار
_ من تو رو میشناسم پسره شیطون . کجا هست حالا ؟
_ تو اتاق مامانم .
_گمشو تو اتاقت درم ببند زود . حس کردم دیگه رفت یواش درو باز کردم و دویدم تو اتاق مریم جون و زود حولرو بر داشتم و دویدم تو اتاق بهدخت و درو بستم . اخه اینم وقت رفتن بود لعنتی ؟ زنگ درو زدن . اوخیش فک کنم خانوم اومد . درو وباز کردو پرید تو
_ هوووی چخبرته ؟؟ سرتو میندازی پایین مث گاو میای تو ؟؟ الان وقت رفتن بود خانوم؟؟
_ رفتم برات لباس بخرم خاک تو سرت .
_ اععع بده ببینم و درحالی که که پلاستیکو از دستش میگرفتم گفت : یه تشکری چیزی ؟ _ خب حالا مرسی .
واای یه لباس صورتی خوشگل دخترونه و یه شلوار مثل خودش صورتی . به همراه یه شال صورتی . بهدختو فرستادم بیرون و لباسامو پوشیدم . صداش کردم . اومد تو و گفت : وااای میمردی اینقد خوشکل نمیشدی ؟ و باهم خندیدیم . اقای فضول اومد تو اتاق و با چشای گرد شده و دهن باز تشست رو تخت و نگام کرد . _ اگه دیدنتون تموم شد میشه برین و بسیار ساده و قانع کننده گفت : نه بعد از تو کیفم یه کش صورتی پاپیونی دراوردم و موهامو بافتم . وسایل ارایشیو دراوردم و ریختم رو میز . ریمل و ور داشتم و یکم زدم . یه رژ صورتی دخترونه ور داشتم و به لبام زدم .و کرم به صورتم زدم . شال روهم سرم کردم....
۱۱۰.۵k
۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.