سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سجاده گشــودم که بخوانم غزلـــم را

سمتی که تویی،

عقربه ی قبله نما رفت!

در بین غــــزل نـــــامِ تو را داد زدم ،

داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه ،

صدا رفت!

بیرون زدم از خانه ؛

یکی پشتِ سرم گفت:

این وقتِ شب این شاعر دیوانه ،

کجا رفت؟!

من بودم و زاهد ،

به دو-راهی که رسیدیم

من سمتِ شما آمدم ؛

او سمتِ خدا رفت


#fuoad
دیدگاه ها (۶)

از اینکــه وصـــــال تـو نــدارم گلــه دارممن از تو به مقیــ...

‌ ناز داری نازنین ،نازت بنازم نازمنچشم داری مثل اهو،من بنازم...

بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از بادای فا...

تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودمحرف تو که آید به میان ، سخت ح...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط