پارت ۶
پارت ۶
رئیس فرودگاه : متاسفانه هواپیما جاندان ۴ ساعت پیش سقوط کرده.عمر ( با بغض ) : نه همون هواپیمایی که سوسن سوارش شد.خیلی ممنونم که اطلاع دادین خداحافظ.عمر گریه کرد.برک : عمر چیشده چرا گریه میکنی.عمر : هواپیما جاندان همون هواپیمایی که سوسن سوار شد.برک : خب.عمر : سقوط کرد.همه هم زمان : چی.ملیسا ( با بغض ) : یعنی دیگه سوسن رو نمیبینیم.عمر : اره.همه دارن گریه میکنن.عاکف با نباهت ، آیلا ، شوال ، احمد ، شنگول ، اورهان ، یامان ، رسول ، استاد فیلیز و استاد بوراک رفتن تو کلاس.نباهت : بچه چرا دارید گریه میکنین.هاریکا ( با گریه ) : یادتونه بهتون گفتم سوسن رفته فرانسه.نباهت : اره.هاریکا : هواپیما جاندان همون هواپیمایی که سوسن سوارش،شد سقوط کرد.نباهت : چی.(( دو هفته بعد )) (( کافه تریا )).دوروک : اسیه عمر هنوز سوسن رو فراموش نکرده.برک : دوروک راست میگه فراموش نکرده.اسیه : نه هنوز فراموش نکرده.جوری فراموش نکرده که صدای هق هق کردنش میاد.چند دقیقه بعد سوسن اومد کافه تریا.سوسن : برک.برک : اون سوسنه.دوروک : اره.سوسن بیا اینجا.عمر : این کیه دستشو گذاشته رو چشمام.چند دقیقه بعد.عمر : بسه دیگه میخوام بدونم کیه.عمر برگشت و دید پشتش سوسنه.عمر : سوسن مگه سوار هواپیما جاندان نشدی.سوسن : نه.عمر : چرا.سوسن : بعداز اینکه رفتی ساعت ۱۲ شب بود بعد یاد شماها افتادم که دیگه نمیتونم ببینمتون و رفتم بلیط تم رو کنسل کردم و رفتم هتل چون نمیخواستم بابام به فهمه که نرفتم.عمر : خوبه که نرفتی و اینجا موندی.عمر و سوسن همدیگه رو بغل کردن.اوگولجان : بعداز مدرسه بریم پیک نیک.سوسن : بریم.(( شب )).همه خونه اورهان اینا بودن.گوشی عمر زنگ خورد.عمر : بله.سوسن : سلام عشقم.عمر : سلام عزیزم.سوسن : اگه کاری نداری بریم شهربازی.عمر : باشه.سوسن : من اماده میشم وقتی رسیدم خونتون بهت زنگ میزنم بیای پایین.عمر : باشه عشقم خداحافظ.(( تو ماشین سوسن )) عمر : خب عشقم کودوم شهربازی بریم.سوسن : نمیدونم.گوشی عمر زنگ خورد.عمر : بله اسیه.اسیه : میشه بیای بیمارستان.عمر : چیشده.اسیه : امل حالش بد شده.عمر : باشه الان میام.عمر گوشی رو قطع کرد.عمر : سوسن بریم بیمارستان.سوسن : چرا چیزی شده.عمر : امل حالش بد شده.سوسن : باشه بریم.(( بیمارستان )).عمر : اسیه.اسیه : عمر میترسم طوریش بشه.عمر : نترس باشه.اسیه : باشه.بعداز چند دقیقه دکتر از اتاق امل بیرون اومد.دوروک : دکتر اومد.عمر : خانم دکتر چیشد.خانم دکتر : ...
رئیس فرودگاه : متاسفانه هواپیما جاندان ۴ ساعت پیش سقوط کرده.عمر ( با بغض ) : نه همون هواپیمایی که سوسن سوارش شد.خیلی ممنونم که اطلاع دادین خداحافظ.عمر گریه کرد.برک : عمر چیشده چرا گریه میکنی.عمر : هواپیما جاندان همون هواپیمایی که سوسن سوار شد.برک : خب.عمر : سقوط کرد.همه هم زمان : چی.ملیسا ( با بغض ) : یعنی دیگه سوسن رو نمیبینیم.عمر : اره.همه دارن گریه میکنن.عاکف با نباهت ، آیلا ، شوال ، احمد ، شنگول ، اورهان ، یامان ، رسول ، استاد فیلیز و استاد بوراک رفتن تو کلاس.نباهت : بچه چرا دارید گریه میکنین.هاریکا ( با گریه ) : یادتونه بهتون گفتم سوسن رفته فرانسه.نباهت : اره.هاریکا : هواپیما جاندان همون هواپیمایی که سوسن سوارش،شد سقوط کرد.نباهت : چی.(( دو هفته بعد )) (( کافه تریا )).دوروک : اسیه عمر هنوز سوسن رو فراموش نکرده.برک : دوروک راست میگه فراموش نکرده.اسیه : نه هنوز فراموش نکرده.جوری فراموش نکرده که صدای هق هق کردنش میاد.چند دقیقه بعد سوسن اومد کافه تریا.سوسن : برک.برک : اون سوسنه.دوروک : اره.سوسن بیا اینجا.عمر : این کیه دستشو گذاشته رو چشمام.چند دقیقه بعد.عمر : بسه دیگه میخوام بدونم کیه.عمر برگشت و دید پشتش سوسنه.عمر : سوسن مگه سوار هواپیما جاندان نشدی.سوسن : نه.عمر : چرا.سوسن : بعداز اینکه رفتی ساعت ۱۲ شب بود بعد یاد شماها افتادم که دیگه نمیتونم ببینمتون و رفتم بلیط تم رو کنسل کردم و رفتم هتل چون نمیخواستم بابام به فهمه که نرفتم.عمر : خوبه که نرفتی و اینجا موندی.عمر و سوسن همدیگه رو بغل کردن.اوگولجان : بعداز مدرسه بریم پیک نیک.سوسن : بریم.(( شب )).همه خونه اورهان اینا بودن.گوشی عمر زنگ خورد.عمر : بله.سوسن : سلام عشقم.عمر : سلام عزیزم.سوسن : اگه کاری نداری بریم شهربازی.عمر : باشه.سوسن : من اماده میشم وقتی رسیدم خونتون بهت زنگ میزنم بیای پایین.عمر : باشه عشقم خداحافظ.(( تو ماشین سوسن )) عمر : خب عشقم کودوم شهربازی بریم.سوسن : نمیدونم.گوشی عمر زنگ خورد.عمر : بله اسیه.اسیه : میشه بیای بیمارستان.عمر : چیشده.اسیه : امل حالش بد شده.عمر : باشه الان میام.عمر گوشی رو قطع کرد.عمر : سوسن بریم بیمارستان.سوسن : چرا چیزی شده.عمر : امل حالش بد شده.سوسن : باشه بریم.(( بیمارستان )).عمر : اسیه.اسیه : عمر میترسم طوریش بشه.عمر : نترس باشه.اسیه : باشه.بعداز چند دقیقه دکتر از اتاق امل بیرون اومد.دوروک : دکتر اومد.عمر : خانم دکتر چیشد.خانم دکتر : ...
۱۰.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.