می خواهم این اتفاق را برگردم

می خواهم این اتفاق را برگردم.
اتفاق تن زنی ست که سی سالگی اش را هر شب از درخت کوتاه قد شاتوت می آویزد...

اتفاق بستر بی مرد زنی ست که هر سپیده از خاکستری ملحفه و بالش
دلزده می شود ، از عرض تختخواب ، از جوگندمی موهایش دلزده
می شود...

می خواهم این اتفاق را برگردم.
برگردم به طعم شهرستانی چشم های عسلی تو ، به جذبه ی زاویه دار صورت ات ، خشونت گونه هات که ته مانده های بلوغ است و غرور...

می خواهم این اتفاق را برگردم.
برگردم به اولین لرزش زانوهام ، تجربه ی شگرف و شرمگین اولین
سینه بند...

عقربه ها و تقویم درهم آمیزش می کنند‌ ، این خاصیت زمان است که
اتفاق های جدید تولید می کند.

من جوگندمی موهایم را رنگ خواهم کرد...
دیدگاه ها (۸)

انبوه زخم های شهر در چشم کدامتان حلقه می بنددکه آسمان این ...

در شهری که به دست هایِ باد دستبند میزنند ، رخصت اگر دهیحتی د...

یکی در راه ماندهیکی که مثل هیچکس نیست و رفیق است و رفیق...ب...

ترجیح می‌دهم اشک‌هایم را با رگبارِ اسیدیِ آسمان تنظیم کنم ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط