مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

باد باهات حرف بزنم

بايد باهات حرف بزنم.
دستمو گرفت و نشوندم روی مبل،
گفت: چرا آستينت خيسه؟
گفتم: صورتمو شستم.
گفت: عين بچه‌هایی چرا؟
گفتم: چی شده؟
گفت: آستينتو خيس می‌کنی!
نگاش كردم، گفتم: چيزى مي‌خواى بگى؟
گفت: رفت, تموم شد. حواست نيست يا خودتو زدى به کوچه على‌چپ.
گفتم: يه وقتايى بايد وايساد كنار تا يه كسايى برن٫ راه رو بايد باز كرد، وگرنه بعد ميان سراغت غر مي‌زنن كه نذاشتی و نخواستی و نديدى؛
رفتنی موندنى نيست، نبايد نگهش داشت.
نگام كرد، طولانى!
گفت داری با دلت چيكار می‌کنی؟
گفتم اگه تو سراغم نياى، آستينامو خيس مى‌کنم كه حواسم از دلم پرت‌شه.
بچه مي‌شم، اونا راحت از خيلى چيزا مي‌گذرن…





رنجِ ترک شدن٫ اجبار ترک کردن٫ احساسی که دیر یا زود یقه‌مان را می‌گیرد.
عاقبت٫ یک روزِ معمولی بدون چتر بدون توضیح قبلی اتفاق می‌افتد.



𝟏𝟒𝟎𝟒𝟎𝟗𝟐𝟑
دیدگاه ها (۳)

آهنگ مرداب اگه انگلیسی بود: 🪐✨️

باورِ خاموشی در عمقِ وجودم زنده است؛ نه از آرامش، که از فرسو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط