روزی بهلول به شهر بصره رفت و چون در آن شهر آشنایی نداشت

روزی بهلول به شهر بصره رفت و چون در آن شهر آشنایی نداشت اتاقی اجاره نمود .

ولی آن اتاق از بس کهنه ساز و مخروبه بود به کمترین باد یا بارانی تیرهایش صدا می کرد .

بهلول پیش صاحبخانه رفته و گفت : اتاقی که به من دادی بی اندازه خطرناک است. زیرا به محض وزش مختصر بادی صدا از سقف و دیوارش شنیده می شود .

صاحب خانه که مرد شوخی بود در جواب بهلول گفت : عیبی ندارد …
البته میدانید که تمام موجودات به موقع حمد و تسبیح خدای را می گویند و …
این صدای تسبیح و حمد خدای است.

بهلول گفت: صحیح است ، ولی چون تسبیح و تجلیل موجودات نهایتا به سجده منجر می شود ، من از ترس سجده خواستم زودتر فکری بنمایم .
دیدگاه ها (۴)

بخشنده‌ترین کیست؟ آنکه به کسی کمک می‌کند که نه از او درخواست...

اوقاتی در زندگیمان وجود دارند که اقدامی انجام نمی دهیم … چ...

ﻧﺤﻮﻩ ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ :2 + 2 = 4ﺣﺎﻻ ﻧﺤﻮﻩ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ...

مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط