اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت35

*

امیرعلی:

بادیدن غذایی که پناه آورده بود تعجب کردم چه دلیلی داشت برام غذا بیاره بیخیال شونه ای بالا انداختم وتی شرتم واردم

و کیکی که آورده بود وگذاشتم تو یخچال ونشستم پشت میز ناهارخوری ومشغول خوردن خورشت قیمه ای که پناه آورده بود شدم.

خوشمزه بود جوجه خنگ جز حرص دادن بقیه پس چیزای دیگه هم بلده...

با یادآوری امروز لبخندی زدم ودوباره مشغول شدم؛ بعدازاینکه غذا رو ظرفاش وشستم وگذاشتم کنار که بعدا براش ببرم.


چای ساز وروشن کردم ورفتم سمت پذیرایی نشستم ومشغول کارای عقب افتادم شدم

که همون صدای زنگ گوشیم بلندشد برش داشتم وبادیدن اسم رضا جواب دادم وصداش توگوشم پیچید...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#آغوش_استاد🌙#پارت36_به به دکتر چطوری؟_خوبم...خوبی؟_اره داداش...

#اغوش_استاد🌙#پارت37زدم زیر خنده بااینکه خودش هم خندش گرفته ب...

#اغوش_استاد🌙#پارت34اخماش توهم رفت وخواست حرفی بزنه که نذاشتم...

#اغوش_استاد🌙#پارت32رفتم سمت آشپزخونه نگاهی به غذا انداختم وب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط