ما قول های زیادی به هم داده بودیم

ما قول های زیادی به هم داده بودیم؛
مثلا قول داده بودی چشم‌هایت برای من باشد و خنده هایت فقط دل من را به قنج بیاورد.
من گونه‌هایم را برای تو کنار بگذارم ، تو چالِ دیوانه کننده ات را برای من. من صدایم را که زیر لب شجریان می خواند و تو صدای ظریفت که اسمم را ترانه می کند. من شانه هایم را برای تو و تو غرق شدن در موهایت را برای من. من بازوهایم را برای چرخاندنت زیر باران، تو دست هایت را برای بازی کردن روی صورت من....
مثلا قول داده بودیم که طپش قلب تو شب ها لالایی من باشد و شمردن نفس های من بازی تو برای خواب رفتن... قول داده بودی جمعه ها را دست به سیاه و سفید نزنی و من روز را برایت رنگین کمان کنم... آوردن چای با من ، گذاشتن موسیقی و بلند خواندن کتاب با تو... مثلا قول داده بودیم تو برای من باشی من برای تو ، من تو را تا آخر دنیا دوست داشته باشم و تو من را...
و من حالا نمی دانم که تو کجایی، چه می کنی، برای که هستی،و به چه کسی قول می دهی...
و ما آدم ها چقدر بد قولیم !
---
«مسعود ممیزالاشجار»
دیدگاه ها (۱)

به سودای تو مشغولم!ز غوغای جهان فارغ...---«وحشی بافقی»

شادی کوچکی می خواهمآنقدر کوچککه کسی نخواهد آن را از من بگیرد...

توخواستنی‌تریننتوانستم منی...!---«ندا عبدی»

من از که گویم غیر تو؟! در هر چه می‌بینم تویی!در عین بی تکرار...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

سلام ، گزارشگر افغانی که البته بویی از ادب نبرده بودی ! خیلی...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط