🌈پارت4🌈
🌈پارت4🌈
ات: دیگه نمیتونستم تحمل کنم نصف شب بود جین خوابیده بود رفتم داخل اشپز خونه و یه چاقو ورداشتم تا امدم خودمو بکشم..
(چند مین قبل)
جین: خواب بودم از خواب پاشدم اب بخورم دیدم ات نیست ای دختره ی... معلوم نیست کجا رفته رفتم دنبالش دیدم داخل اشپزخونه هست و میخواد خودشو با چاقو بکشه رفتم و جلوش رو گرفتم
ات: ولم کن ولم کن عوضی چرا زنده بمونم وقتی هیچ محبتی وجود نداره ولم کن
جین: ات چاقو رو ول کن مسخره بازی در نیار الان داخل شکم تو یه بچه هس هرچند بچه از من نیست ولی نمیخوام داخل خونه من یه بچه و یه زن بمیرن
ات: ولم کن هق ولم کن هق دیگه خسته شدم
جین: بیا بریم بخوابیم بیا بردمش و خوابید صبح از خواب پاشدم دیدم هنوز خوابه ولش کردم و رفتم نمیتونستم باور کنم ک این بچه منه
ات: از خواب پاشدم دیدم جین نیست رفتم اشپزخونه و نودل اماده اوردم خوردم باورم نمیشه من الان باید با این بچه چیکار کنم وقتی باباش قبول ندارع این بچه خودش هست
(شرکت جین سر جلسه)
یه نفر: خوب اقای کیم اینم از کل پروژه ایا قبول دارین که ما شریک شین اقای کیم اقای کیم
جین: ذهنم همش پیش ات بود که ایا این بچه منه یا نه دیدم که مدیر پروژه همش داره صدام میکنه بله بله ببخشید
مدیر پروژه: اقای کیم حالتون خوبه
جین: ارع خوبم پروژه خوبه شریک میشم
جین: ذهنم خیلی درگیر بود نمیدونستم باید چیکار کنم زنگ زدم به نامجون تا بیاد اخه بهترین دوستمه
نامجون: هیونگ چی شده
جی: نامجون اصلا حالم خوب نیست ات حالمه هست
نامجون: چی واقعا یعنی الان داری بابا میشی این که خبر خوبیه
جین: نه اصلا نیس اخه اون بچه از من نیس
نامجون: چی پس از کیه
جین: نمیدونم
نامجون: هیونگ امکان نداره اون بچه از خودته تو فقط با ات رابطه داری اون که همش هم داخل خونه هست
جین: ارع اما شاید یه نفر میومده خونه ما
نامجون: هیونگ میتونی تست DNA بگیری وقتی دنیا امد
جین: اما تا وقتی که دنیا بیاد چطور صبر کنم
ات: الو سلام تهیونگ میتونی بیای اینجا
تهیونگ: چیزی شده ات
ات: فقط بیا
تهیونگ: باشه
(ربع ساعت بعد )
ات: خوش امدی تهیونگ
تهیونگ: حالت خوبه ات چرا چشات اینقدر قرمزه
ات: تهیونگ من حاملم
تهیونگ: چی من دارم عمو میشم اخ جون ولی چرا اینقدر ناراحتی
ات: چون چون جین قبول نداره که این بچشه
تهیونگ: چی یعنی چی
ات: نمیدونم موندم چیکار کنم دیشب میخواستم خودم رو بکشم
تهیونگ: چی نبینم دفعه دیگه همچین کاری کنی من خودم کنارتم
ات: تهیونگ امد بغلم کرد مرسی
جین: امدم خونه دیدم ات داخل بغل تهیونگ هست کنترلم رو از دست دادم و گفتم عه پس بچه ات از تو هست تهیونگ ها از تو هست
ات: چی میگی جین خجالت بکش تهیونگ دوست من هست مثل تو منو با این حال تنها نمیزاره........
پارت بعدی فردا میزارم💗🖇
ات: دیگه نمیتونستم تحمل کنم نصف شب بود جین خوابیده بود رفتم داخل اشپز خونه و یه چاقو ورداشتم تا امدم خودمو بکشم..
(چند مین قبل)
جین: خواب بودم از خواب پاشدم اب بخورم دیدم ات نیست ای دختره ی... معلوم نیست کجا رفته رفتم دنبالش دیدم داخل اشپزخونه هست و میخواد خودشو با چاقو بکشه رفتم و جلوش رو گرفتم
ات: ولم کن ولم کن عوضی چرا زنده بمونم وقتی هیچ محبتی وجود نداره ولم کن
جین: ات چاقو رو ول کن مسخره بازی در نیار الان داخل شکم تو یه بچه هس هرچند بچه از من نیست ولی نمیخوام داخل خونه من یه بچه و یه زن بمیرن
ات: ولم کن هق ولم کن هق دیگه خسته شدم
جین: بیا بریم بخوابیم بیا بردمش و خوابید صبح از خواب پاشدم دیدم هنوز خوابه ولش کردم و رفتم نمیتونستم باور کنم ک این بچه منه
ات: از خواب پاشدم دیدم جین نیست رفتم اشپزخونه و نودل اماده اوردم خوردم باورم نمیشه من الان باید با این بچه چیکار کنم وقتی باباش قبول ندارع این بچه خودش هست
(شرکت جین سر جلسه)
یه نفر: خوب اقای کیم اینم از کل پروژه ایا قبول دارین که ما شریک شین اقای کیم اقای کیم
جین: ذهنم همش پیش ات بود که ایا این بچه منه یا نه دیدم که مدیر پروژه همش داره صدام میکنه بله بله ببخشید
مدیر پروژه: اقای کیم حالتون خوبه
جین: ارع خوبم پروژه خوبه شریک میشم
جین: ذهنم خیلی درگیر بود نمیدونستم باید چیکار کنم زنگ زدم به نامجون تا بیاد اخه بهترین دوستمه
نامجون: هیونگ چی شده
جی: نامجون اصلا حالم خوب نیست ات حالمه هست
نامجون: چی واقعا یعنی الان داری بابا میشی این که خبر خوبیه
جین: نه اصلا نیس اخه اون بچه از من نیس
نامجون: چی پس از کیه
جین: نمیدونم
نامجون: هیونگ امکان نداره اون بچه از خودته تو فقط با ات رابطه داری اون که همش هم داخل خونه هست
جین: ارع اما شاید یه نفر میومده خونه ما
نامجون: هیونگ میتونی تست DNA بگیری وقتی دنیا امد
جین: اما تا وقتی که دنیا بیاد چطور صبر کنم
ات: الو سلام تهیونگ میتونی بیای اینجا
تهیونگ: چیزی شده ات
ات: فقط بیا
تهیونگ: باشه
(ربع ساعت بعد )
ات: خوش امدی تهیونگ
تهیونگ: حالت خوبه ات چرا چشات اینقدر قرمزه
ات: تهیونگ من حاملم
تهیونگ: چی من دارم عمو میشم اخ جون ولی چرا اینقدر ناراحتی
ات: چون چون جین قبول نداره که این بچشه
تهیونگ: چی یعنی چی
ات: نمیدونم موندم چیکار کنم دیشب میخواستم خودم رو بکشم
تهیونگ: چی نبینم دفعه دیگه همچین کاری کنی من خودم کنارتم
ات: تهیونگ امد بغلم کرد مرسی
جین: امدم خونه دیدم ات داخل بغل تهیونگ هست کنترلم رو از دست دادم و گفتم عه پس بچه ات از تو هست تهیونگ ها از تو هست
ات: چی میگی جین خجالت بکش تهیونگ دوست من هست مثل تو منو با این حال تنها نمیزاره........
پارت بعدی فردا میزارم💗🖇
۵۰.۴k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.