پارت سوم دوست دخترم باش😬
پارت سوم دوست دخترم باش😬
ناگهان گوشیه رونا زنگ میخوره
رزی: کیه؟
رونا:ای خدا رزی این صابخونه دیوونم کرد یک ماه اجاره ندادم خونه رو گذاشته برا اجاره میگه اجاره خونه رفته بالا
رزی:خب میخوای چیکار کنی؟
رونا:نمیدونم
رزی:گوشیو بردار ببین چی میگه؟
رونا:بله بفرمایید
صابخونه:سلام خانم چرا پول این ماه رو نریختی؟اسکولمون کردی؟
رونا:ببخشید ولی هنوز پول دوستم رو نریختن به محض اینکه ریختن به حسابتون...
نذاشت حرفش تموم بشه که سریع گفت:من این حرف حالیم نیست مشتری جدید پیدا کردم اگه تا آخر برج تخلیه کردین راحت تر نکردین خودم میام تخلیه میکنم و قطع کرد.
رزی:چی میگه رونا
رونا:میگه تخلیه کنین
رزی:اینجوری کن میشه میخوای چیکار کنی منم حسابم فعلا مسدوده چون بورسیه گرفتم یک سری کارهای اداری داره باید انجام بشه
رونا:بیا بریم فعلا ناهار بخورم مخم کار نمی کنه
رزی:نمیخواد نودل خریدم بیا بخوریم ظهر میریم پیاده روی
رونا:باشه
فلش بک تهیونگ😎
ته:ای خدا معلوم چقدر بیرون نیومدم این هوا عالیه
جونگکوک:بیا بریم الان همه میریزن اینجا میگن عکس بگیریم امضا بگیریم من به شخصه حوصله ندارم
ته:شما برین من میام
جونگکوک: بیا بریم نمیشه بیا....
ته: باور کن زود میام کنار دریاچه خیلی منظره قشنگه نمیتونم دل بکنم
کوک:اوکی ما رفتیم
فلش بک رزی و رونا😄
رونا:سریع باش من آماده شدم
رزی:اومدم،چطور شدم؟
رونا:محشر بیا یه رژ خوشگلم بزن اوووم معرکه شدی بربم
رزی:بریم
رزی و رونا تو خیابان در حال دویدن بودن و ورزش میکردن که یک دفعه رزی بنر تو خیابان رو دید.
+رونا:واااای رزی اونجا رو نگاااا
_رزی:واااای رونا باورم نمیشه بلیط کنسرت بی تی اس آخر هفته
+ واااای رزی بیا بریم
_معلومه من یکم پول پس انداز دارم بیا برو بلیط بگیر
+ اوکی پس بیا یا هم بریم طول میکشه
_نه من میرم.ببین یه دریاچه کنار پل هست جای خلوتیه دفعه ی پیش با هم رفتیم من میرم اونجا یکم بدوم تو هم بیا وقتی بلیطا رو گرفتی.
+باشه پس فعلا
خب بچه ها از این به بعد قراره رمان خیلی هیجان انگیز بشه پس لایک و فالو یادتون نره😘
رزی بعد از ۱۵ دقیقه رسید به دریاچه اما چیزی نظرش رو جلب کرد.
رزی:وای اون کیه؟چرا لبه پرتگاه دریاچه واستاده؟نکنه میخواد خودکشی کنه واااای
رزی با سرعت تمام داشت به سمت اون فرد میدودید که تا بهش رسیدسریع شروع کرد :ببین نکن زندگی هنوز ارزششو داره که زندگی کنی اههه ببین چقدر دودیم گلوم گرفت
رزی همچنان ادامه داد:ببین دستمو بگیر بیا پایین دیگه هم از این فکرا به سرت نخوره خب
رزی که دید مرده هیچ تکونی نمیخوره پس رفت لبه پرتگاه و دستش رو گرفت و کشوند طرف خودش ولی با دیدن صحنه ای که رو به روش بود دهنش بند اومد...........
پایان پارت سوم
ناگهان گوشیه رونا زنگ میخوره
رزی: کیه؟
رونا:ای خدا رزی این صابخونه دیوونم کرد یک ماه اجاره ندادم خونه رو گذاشته برا اجاره میگه اجاره خونه رفته بالا
رزی:خب میخوای چیکار کنی؟
رونا:نمیدونم
رزی:گوشیو بردار ببین چی میگه؟
رونا:بله بفرمایید
صابخونه:سلام خانم چرا پول این ماه رو نریختی؟اسکولمون کردی؟
رونا:ببخشید ولی هنوز پول دوستم رو نریختن به محض اینکه ریختن به حسابتون...
نذاشت حرفش تموم بشه که سریع گفت:من این حرف حالیم نیست مشتری جدید پیدا کردم اگه تا آخر برج تخلیه کردین راحت تر نکردین خودم میام تخلیه میکنم و قطع کرد.
رزی:چی میگه رونا
رونا:میگه تخلیه کنین
رزی:اینجوری کن میشه میخوای چیکار کنی منم حسابم فعلا مسدوده چون بورسیه گرفتم یک سری کارهای اداری داره باید انجام بشه
رونا:بیا بریم فعلا ناهار بخورم مخم کار نمی کنه
رزی:نمیخواد نودل خریدم بیا بخوریم ظهر میریم پیاده روی
رونا:باشه
فلش بک تهیونگ😎
ته:ای خدا معلوم چقدر بیرون نیومدم این هوا عالیه
جونگکوک:بیا بریم الان همه میریزن اینجا میگن عکس بگیریم امضا بگیریم من به شخصه حوصله ندارم
ته:شما برین من میام
جونگکوک: بیا بریم نمیشه بیا....
ته: باور کن زود میام کنار دریاچه خیلی منظره قشنگه نمیتونم دل بکنم
کوک:اوکی ما رفتیم
فلش بک رزی و رونا😄
رونا:سریع باش من آماده شدم
رزی:اومدم،چطور شدم؟
رونا:محشر بیا یه رژ خوشگلم بزن اوووم معرکه شدی بربم
رزی:بریم
رزی و رونا تو خیابان در حال دویدن بودن و ورزش میکردن که یک دفعه رزی بنر تو خیابان رو دید.
+رونا:واااای رزی اونجا رو نگاااا
_رزی:واااای رونا باورم نمیشه بلیط کنسرت بی تی اس آخر هفته
+ واااای رزی بیا بریم
_معلومه من یکم پول پس انداز دارم بیا برو بلیط بگیر
+ اوکی پس بیا یا هم بریم طول میکشه
_نه من میرم.ببین یه دریاچه کنار پل هست جای خلوتیه دفعه ی پیش با هم رفتیم من میرم اونجا یکم بدوم تو هم بیا وقتی بلیطا رو گرفتی.
+باشه پس فعلا
خب بچه ها از این به بعد قراره رمان خیلی هیجان انگیز بشه پس لایک و فالو یادتون نره😘
رزی بعد از ۱۵ دقیقه رسید به دریاچه اما چیزی نظرش رو جلب کرد.
رزی:وای اون کیه؟چرا لبه پرتگاه دریاچه واستاده؟نکنه میخواد خودکشی کنه واااای
رزی با سرعت تمام داشت به سمت اون فرد میدودید که تا بهش رسیدسریع شروع کرد :ببین نکن زندگی هنوز ارزششو داره که زندگی کنی اههه ببین چقدر دودیم گلوم گرفت
رزی همچنان ادامه داد:ببین دستمو بگیر بیا پایین دیگه هم از این فکرا به سرت نخوره خب
رزی که دید مرده هیچ تکونی نمیخوره پس رفت لبه پرتگاه و دستش رو گرفت و کشوند طرف خودش ولی با دیدن صحنه ای که رو به روش بود دهنش بند اومد...........
پایان پارت سوم
۱۱.۴k
۲۸ دی ۱۴۰۱