امروز با فامیلامون رفتیم پارک

امروز با فامیلامون رفتیم پارک
منو دوستم و دختر خالم که شیش سالش میخاستم بریم بستنی بگیریم بعد مامانم گف که پسر خالم هم باهامون بیاد ما رفتیم پسر خالم یکم ازمون عقب بود که ی پسر اومد مزاحم شد که پسر خالم دیدش یقش رو گرفت و ی مشت به هش هدیه کرد و تا جایی که میتونست زدش منم دیدم دیگه اوضاع خراب شده دست پسر خالم رو گرفتم و گفت نکن دیگ بس که دیدم مامانم اینا اومدن دختر خالم بهش گفت بود و خاستم بگم که فک کنم عاشق پسر خالم شدم 😐😍😕
دیدگاه ها (۱۲)

واو 😂

ار دیگه حد خودت رو بدون

چرا ناله میکنی😐😂😁

ول نکنید ول نکنید

ارباب مرگبار من : پارت ۱۷از زبان اتبا ماشین هایول رفتیم بار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط