سرخ پوست ها داستان عقابی را میگویند که وقتی عمرش به آخر ن
سرخ پوست ها داستان عقابی را میگویند که وقتی عمرش به آخر نزدیک شد، چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد
نوک تیزش کند و بلند و خمیده می شود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه می چسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است..
آنگاه عقاب است و دوراهی :
بمیرد یا دوباره متولد شود ولی چگونه ؟
عقاب به قله ای بلند می رود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر می ماند تا نوکی جدید بروید . با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید
و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند . این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد می شود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد ، درد کشید.
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد .
یا بايد مُرد.
انتخاب با خودِ توست.
نوک تیزش کند و بلند و خمیده می شود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه می چسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است..
آنگاه عقاب است و دوراهی :
بمیرد یا دوباره متولد شود ولی چگونه ؟
عقاب به قله ای بلند می رود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر می ماند تا نوکی جدید بروید . با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید
و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند . این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد می شود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد ، درد کشید.
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد .
یا بايد مُرد.
انتخاب با خودِ توست.
۹.۲k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.