black flower(p,264)

black flower(p,264)


وقتی خودش تو دردسر افتاده بود وقت مناسبی برای فکر کردن به لوهان و مشکلاتش نبود.

توی پارکینگ یه نفر با اسمی که براش غریبه بود صداش زد و قصد داشت در مورد والدین واقعیش بهش اطلاع بده.....

اما .....

همون مردک فاکی با یه دستمال فاکی تر جلوی دهنش رو گرفت و بیهوشش کرده بود و اونو اینجا آورده و بسته بودتش.

ایشش...

تهیونگ باید سرش رو زیر گیوتین میذاشت تا شاید آروم بگیره.

یه بار دیگه طناب ها رو کشید و نفسش رو به بیرون فوت کرد.

خیلی محکم بسته شده بودند.

چه کاری باید انجام می داد؟

به اطرافش نگاه کرد و سعی کرد موقعیتش رو بسنجه

یه خونه ی قدیمی با سبک معماری قرن نوزدهم؟

مگه وقتی کسی رو می دزدیدند اونو به یه انبار کثیف و تاریک نمی بردند؟

شاید آدم رباهاش اونقدر بد نبودند؟

یا مثلا قصد نداشتند یکی از انگشتاش رو قطع کنن و برای خانواده ش بفرستند و تقاضای پول کنن؟

خوب حداقل اون خانواده ای به جز خواهرش که یه مقدار خسیس بود، نداشت.

چه پاردوکس تلخی..

تهیونگ لبش رو گاز گرفت و با وجود اظطرابش سعی کرد یه راه برای پیدا کنه اما هر چقدر هم تلاش میکرد نمیتونست دست از فکر کردن به فیلمی که همراه بیول دیده برداره.

گروگان بیچاره توی اون فیلم کشته شده بود.

اون که به سرنوشت اون کارکتر فیلم دچار نمی شد. درسته؟

_ بیدار شدی؟
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,265)

ناشناس.

black flower(p,263)

black flower(p,262)

black flower(p,293)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط