این پارت طولانی هست

پارت ۴

هنوز تو کوک ویو هستیم


همه چیز حاضر بود وفقط مونده بود دستور من . و حضور م تو ی یکی از بار ها واسه‌ی یه قرار جدید و تازه یه جاسوس کوچولو هم پیدا کردم و اونم با خودم آوردم بهم به خوبی کمک کنه به هرحال باید تا اینجا که زندگی کرده یه کار مفید در حق من بکنه که این همه مدت بهش حقوق یکم بعد برا مثلا زرنگی کرده و رفته جاسوس  خاندان پارک  شده . (پارک فامیلی پدر ات  )

خب حوصله ندارم بگم که چیکار کردن پس یه توضیح مید م  . نمد چطوری اونی که میخوام توضیح بدم رو همینطوری بنویسم .



به بریم سراغ فیک


از زبان راوی

کوک با اون جاسوسی که بین بادیگارد هاش هست رفت بار و منتظر  تهیونگ شد ..بله ، بله ..ته .ته وارد می‌شود 🥳🥳 . اون قبلا با کو هماهنگ کرده بود و قرار بود نقش یکی از همکار های پدر کوک رو دربیاره که ....


مثلا با پدر کوک قرار داشته و اونم پسرش رو برای این کار فرستاده در واقع ته. ته مافیا نیست و شرکت داره . ..و خب با یکم تغییر چهره و پوشش خوب خودش رو تغییر داده بود و بعد با یه صدای دیپ یاهمون بم گفت که سلا م آقای جئون  و ... حال احوالپرسی و بعد کوک گفت بریم سراغ معامله و یه نگاهی به بادیگارد جاسوس انداخت و به ساعت نگاه کوتاهی کرد که هیچکس تواون اتاق متوجه نشدن و همچنین بعد این کوک گفت پس آقای کارلس (یه فامیلی دیگه گفت که متوجه نشن اون ته هست وگرنه اینجا باز همون کیم هست )
بهتره بگیم که بادیگارد ها اتاق رو ترک کنن بهتر میشه معامله کرد اون وقت  . ته هم تایید کرد و هه‌ر ۸ تا بادیگارد بیرون در منتظر موندن و جاسوسه هم به پدر اته خبر داد که کو. داره به جای پدرش معامله میکنه . و بعد زودی گوشی رو گذاشت توجیبش . به نظرش خیلی خوب مخفی کرده بود و نمی‌دونست خیلی تابلو هست 
...کوک ویو


به آقای میشل پیام دادم تا کا رو شروع کنه پس با ۱۰ تا ماشین اسکورت و ۵۰ تا بادیگارد راهی خونه‌ی ات اینا شد . و به پدر ات به ژاپنی گفت که . اگه دخترش رو بخواهد باید همون میزان محموله رو با دوبرابر بیشتر ارسال که اگه نکنه سری بعدی رحمای در کار نیست . همه‌ی این ها دستورات کوک بودن و اون تو چند تا از کشور باند داشت و به عنوان مافیایی روح شناخته می‌شد چون هیچکس اون رو نمیشناخت . به جز ات . راستش ات از همه‌ی راز های کوک و کوک هم از همه‌ی راز های ات خبر داشت .  علت این لقب مرگ وحشتناک همه‌ی کسانی بود که نقشش رو بازی یک مردن و این همه‌ی باند ها رو گیج میکرد .

ات

وقتی کوک بهم پیام داد که خونسرد باشم فهمیدم میخواد بیان پس سریع گوشی تو دستم روخاموش کردم وسیمکارت و باطری ومموری رو ، همه ، رو برداشتم و توی لباس قائم کردم.
شرط ۵ تا لایک و ۶ تاکامنت
دیدگاه ها (۱۰)

بچه ها من نوشتم و حاضر هست پارت های جدید شرط ها هر وقت برسه ...

جا نشد باز ادامه داره الان میزارم

های من آمدم با پارت جدید .

پارت ۳ ات به دوست پسرش زنگمیزنه ...........کوک . سلام بله ؟ ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط